🤴🏻🔥Wild Prince🔥🤴🏻

339 32 38
                                        


Ganer: Slice of life, Fluff

Couple: Sope

By 🤭cghfuo  &  rashel 🤭

                       🍹Hope you enjoy🍹

(با اهنگ untouchable از anathema وانشات رو بخونید)

+هیونگ این دیگه خیلی زیاده رویه....

با اخم غلیظ روی صورتش و صدایی که در حال کنترلش بود تا مبادا روی کسی که این همه وقت مخفیانه روش کراش داشت بالا نره، رو بهش گفت و توی چشم های خشمگینش زل زد....

شاید کمی هم خودش مقصر بود ولی واکنش هایی که هیونگش به نزدیک شدن به فن بویی که توی خیابون دیده بود اون هم یدون هیچ گاردی، زیادی غیر منطقی بود.

-هیچم زیادی نیسسسس ،هوسوک میفهمی تو کی هستی؟؟؟میفهمی همه به داشتن جایگاهت حسادت میکنن؟؟؟اگه اون پسر بلایی سرت می‌آورد چی؟ اگه من اونجا نبودم لابد بوسشم میکردی ،صدبار بهت گفتم بادیگارداتو با خودت ببر هرجا میری

+اون فقط یه آرمی بود مثل بقیه ارمیا چرا انقد شلوغش میکنییییی

پسر بزرگتر هیچ وقت اینطور بحث یا دعوا نکرده بود اما....
این مسأله فرق میکرد...
این درمورد هوسوک بود...

با عصبانیت موهایی که حالا به خاطر همون فرد عصبی و ناراحت رو به روش بلند شده بودن رو بالا زد و انگشتش رو برای تاکید حرف هاش آروم به قفسه ی سینه ی پسرک کوبید...

_نمیفهمی هوسوک.... هیچوقت نفهمیدی و نمیفهمی که همه مهربون نیستن نه؟... اگه بلایی سرت میومد چی؟!... اگه هزار جور شایعه مثل چند سال پیش باعث هر شب گریه کردنت میشدن چی؟!.... هیچ به اینا فکر کردی؟!....ترجیح میدی بهت بگیم دیگه حق نداری مثل پسر بچه های تخس سرتو بندازی پایین و بدون هیچ محافظتی توی خیابون راه بری؟!... همینو میخوای؟!...

پسرک با خشمی که حالا دو برابر شده بود و باعث شد تندتر از همیشه نفس بکشه دست هیونگش رو محکم پس زد....
دیگه از حد تحملش خارج بود....

+من یه فرد بالغم هیونگ... یک سال تفاوت سنی باعث نمیشه فکر کنی که میتونی بهم امر و نهی کنی.... و اگه واقعا نگرانیت کسیه که منو به گریه میندازه میتونی یه نگاه به خودت در این حالت که هر چی میخوای میگی بندازی....

و با طعنه ای که به جسم خشک شده ی یونگی زد، چمدون حاضر و آماده اش رو برداشت و از در خونه بیرون رفت...
عالی شد....
این عالی ترین سخنرانی انگیزشی و خداحافظی ای بود که میتونست قبل از اون اجرای استرس آور داشته باشه....

به محض بسته شدن در با صدای بلند یونگی تازه به خودش اومد
اینکه تو چه موقعیتی دعوا کردن‌
در واقع...دعوا رو شروع کرد
دستی به صورتش کشید و نفسش رو با صدا به بیرون رها کرد
نمیتونست بذاره هوسوک همینجوری بره
باید میرفت دنبالش
ولی آخه چی بهش میگفت
ببخشید سرت داد زدم؟
مثل دفعه های قبلی فقط یه معذرت خواهی کنه و تا چند روز جفتشون تو خودشون باشن؟
که چی
مگه فایده ایم داشت
تازه این دعوا از بقیه بدتر بود
این دفعه هوسوکم عصبانی شده بود
هوسوکی که به گفته ی جونگکوک مثل فرشته ها بود...
هنوز داشت تو افکارش غرق میشد که زنگ به صدا در اومد
با فکر اینکه هوسوکه با خوشحالی در رو باز کرد ولی با دیدن نامجون پشت در بادش خوابید

🧁💍Sope Oneshots💍🧁Where stories live. Discover now