5
خوابش برده
سرش رو میزه
نفساش آرومِ آرومه.
خورشید که میره پایین گم بشه پشت کوها، نوازشوار آفتاب ِ بیجونشو میندازه رو صورتِ شکل ماهش.
دندونهای خرگوشیش پیدا شده
نگاه میکنم به مژههای بلندش که چطور میدرخشه تو طلاییِ خورشیدِ غروب.
زیبایی؟!
تعریفش همین پسره.
YOU ARE READING
french coffee
Fanfictionهرروز میاد؛ هرروز قهوه، هرروز کتاب، هرروز غروب، هرروز صداش، نگاهش، عطرش، این پسر، هرروز.. هرروز.. هرروز. a teakook story.
- beauti?!
5
خوابش برده
سرش رو میزه
نفساش آرومِ آرومه.
خورشید که میره پایین گم بشه پشت کوها، نوازشوار آفتاب ِ بیجونشو میندازه رو صورتِ شکل ماهش.
دندونهای خرگوشیش پیدا شده
نگاه میکنم به مژههای بلندش که چطور میدرخشه تو طلاییِ خورشیدِ غروب.
زیبایی؟!
تعریفش همین پسره.