23
میکِشمش تا بیرون کتابخونه، میزنمش به دیوار
لباش رو باز میکنه از هم. قلبم باز میشه از هم.
+ کی بود اون؟
_ کی ای تو؟
ول میکنم دستشو.
ول میکنم.. پشت میکنم، میدوعم میرم ازینجا.
نمیشناسه دیگه منو
نمیخواد.
نمیبینه.
YOU ARE READING
french coffee
Fanfictionهرروز میاد؛ هرروز قهوه، هرروز کتاب، هرروز غروب، هرروز صداش، نگاهش، عطرش، این پسر، هرروز.. هرروز.. هرروز. a teakook story.
- Who is who?
23
میکِشمش تا بیرون کتابخونه، میزنمش به دیوار
لباش رو باز میکنه از هم. قلبم باز میشه از هم.
+ کی بود اون؟
_ کی ای تو؟
ول میکنم دستشو.
ول میکنم.. پشت میکنم، میدوعم میرم ازینجا.
نمیشناسه دیگه منو
نمیخواد.
نمیبینه.