در حالیکه اروم و با دقت قدم برمیداشتم تا پام به بوته ای گیر نکنه تمام ماجرای دیشب و برای ویوین توضیح دادم : اره خلاصه اینجوری شد که کناک انقدر صبح خوشحال بود...
ویوین: پس بالاخره توام وا دادی...انگشتت که نکرد...هوم؟
ابروهام و بالا انداختم و با لحن لاشیانه ای گفتم: نه ما مثل تو و پارتنرت هول نیستیم!
ویوین هینی کشید و محکم زد به بازوم: شعور نداری راحتی...
خندیدم و سرمو تو هوا تکون دادم
کای: خب رسیدیم...این باید فاریندر باشه!
شهر ساحلی...من: پس ساحلش کو؟ دریاش کو؟
شنیدم برگر میفروشن...میخوام امتحانش کنم خب...کای: قسمت انتهایی
کناک یهنگاه بهم انداخت و سریع برگشت و سعی کرد بهمنگاه نکنه : نه! دیر میرسیم!
سعی کردم کیوت ترین صدامو بکار ببرم: کنااااک اخه تو دیگ درگیر میشی با کارای ریمر ویوین و کایم برمیگردن والریس دیگ نمیشه بیایم اینجا که....
دستای مشت شدش و دیدم و سعی کردم لبخند مرموزانه مو مخفی کنم
دستامو گذاشتم روی بازوش: میریم دیگ؟ مگه نه؟چشماشو روی هم فشار داد و عصبی غرید: یونا!
گشاد ترین حالت لبخند دندونی زدم بهش و گفتم: جانم!
هوفی کشید و بازومو گرفت و روبه کای گفت: شما برین ما یکم دیگ میایم
ویوین ابرویی بالا انداخت و خندید
کای: داداش شاید باورت نشه ولی هیچ وقت فکرشم نمیکردم اینطوری ببینمت...کناک لبخند حرصی زد: میری یا نه؟
کای دست ویوین و گرفت و بای بای باهامون کرد و رفت
کناک برگشت سمتم شونه هامو گرفت و هولم داد سمت درختپشت سرم
من: هی! نکن!کناک: حق نداری!
حق نداری واسه هر خواسته ای از نقطه ضعفی که افتاده دستت استفاده کنی!پوزخندی بهش زدم: این خودتی که باعثشی
کناک: من؟
من: اره تو! این سختگیری بی موردت! ما داریم فرار میکنیم
یادت رفته؟
حالا چرا باید برای رسیدن به خواسته هات عجله داشته باشی؟
چی دنبالت کرده؟
چرا چیزی که اذیتت میکنه رو بهمنمیگی؟کناک غرید: چیزی دنبالم نکرده و اذیتمنمیکنه ولی خوشمنمیاد کاری رو خارج از برنامه انجام بدم!
من: برنامه؟ واسه قدم به قدمت برنامهمیریزی فرمانده؟
ما حتی نمیدونیم یساعت دیگ مردیم یا زنده ایم!
دستشون بما میرسه یا نمیرسه...
یکم زیادی زندگی و سخت نمیگیری؟
شل کن لذت ببر!کناک: یبار بقول خودت شل کردم لذت ببرم تو شدی نتیجش!
ناباور نگاش کردم: خب؟
ESTÁS LEYENDO
♤ 𝒗𝒂𝒍𝒆𝒓𝒊𝒔 ♤
Aventuraماه خون افسانه ای که نسل به نسل بین گرگینه ها چرخیده افسانه ای که برای زندگی جاودانه اس و قربانی از بین گرگینه ها انتخاب میشه حالا چه اتفاقی میوفته که دخترای گرگینه مون بخاطر فرار ازش برن تو دل خطر؟ ------------- ویوین:خدای من خدای من یونا چه گهی بخ...