7

300 32 2
                                    

سونگهوا با صدای رعد و برق از جاش پرید و با شروع شدن بارون پنجره ی اتاقش رو باز کرد و اجازه داد هوای تازه وارد اتاق بشه، به بچه ها که هر کدوم سعی میکردن سریعتر سمت کلاس هاشون برن تا کمتر خیس بشن نگاه کرد و با صدای در اتاق از پنجره فاصله گرفت و پشت میزش برگشت. هیونجین معلم نقاشی و هنر مدرسه توی چهار چوب در ایستاده بود و چندتایی برگه هم توی دستش بود موهای بلندش رو به تازگی صورتی رنگ کرده بود و مثل همیشه قسمتیش رو پشت سرش بسته بود. بعد از احترام گذاشتن به سونگهوا وارد اتاق شد و جلوی میز مدیر نشست ، سونگهوا ساعت مچیش رو چک و سوالی به هیونجین و برگه های توی دستش نگاه کرد

_چه طور میتونم کمکت کنم هیونجین؟!...رنگ موی جدیدت عالی بنظر میرسه...

هیونجین برگه هاش رو روی میز سونگهوا گذاشت و بعد از تشکر بابت تعریف از رنگ موهاش ادامه داد

_اینا...طرح اولیه بنر های روز رویدادن...مینگی هیونگ ازم خواسته بود آماده شون کنم...اما الان سه روزه که اصلا ندیدمش.‌..واسه همین گفتم به خودت بدمشون...

_اوه....آره...مینگی از اول هفته بخاطر هیت جفتش مرخصیه...تا آخر هفته هم پیداش نمیشه...ممنون که اینا رو آماده کردی...من خودم بررسی میکنم...خوشبختانه هنوز تا کامل شدن ماه وقت داریم...

_خوبه...من دیگه باید برگردم سر کلاسم...ممنونم هیونگ...بعدا میبینمت...

هیونجین اتاق رو ترک کرد و سونگهوا گوشیش رو برای پرسیدن حال مینگی و یونهو از روی میز برداشت و محض احتیاط تاریخ هیت خودش رو هم بار دیگه چک کرد و با نا امیدی آه کشید. چهار روز بعد از ماه کامل هیت سونگهوا شروع میشد و امگا با فکر اینکه قراره ساعت ها توی تخت بین ملافه ها خودش رو بپیچه و منتظر برگشتن آلفای پر مشغله ش به خونه باشه نا امیدانه آه کشید. اون معمولا با اینکه تو خونه تنها باشه خیلی مشکلی نداشت به هر حال خودش رو با تمیز کاری و کتاب خواندن و آشپزی یا چیز های دیگه سرگرم میکرد، امگا میدونست که هونگ جونگ به عنوان رهبر و لیدر پک چه وظایفی داره و چقدر سخت کوشه ساعتها بیرون از خونه س و خیلی وقت ها حتی برای خوابیدن هم نمیتونه به خونه برگرده. اما دوره ی هیتش چیزی نبود که بتونه منطقی باهاش کنار بیاد اونم مثل بقیه ی امگاها حضور آلفاش رو نیاز داشت و میخواست تمام طول مدت هیتش بهش بچسبه و توجه دریافت کنه. نفس عمیقی کشید و سعی کرد به چیز های منفی فکر نکنه و تاریخ دقیق هیتش رو بخاطر بسپاره

_چیزی نیست سونگهوا...تو از پسش برمیای...یه هیت سه روزه س...خوشحال باش که دوماه یکباره...

سرش رو روی دستش که روی میز بود گذاشت و بار دیگه آه کشید با ویبره رفتن گوشیش روی میز سرش رو بالا آورد و پیام جدیدی که داشت رو چک کرد، مینگی بود از بابت احوالپرسی و مکمل های ویتامین و میوه های تازه ای که سونگهوا برای یونهو بابت هیتش فرستاده بود تشکر کرده بود. سونگهوا به بیرون پنجره که هنوز بارون می بارید نگاه کرد و نفس عمیقی کشید که گوشیش توی دستش بار دیگه ویبره رفت و پیام جدیدی براش اومد. هونگ جونگ به خاطر بارندگی بعد از پایان تایم مدرسه میومد دنبالش و ازش خواسته بود آماده باشه. با دیدن پیام آلفاش لبخند زد و چندتا قلب سفید در جوابش ارسال کرد ، پنجره ی اتاق رو بست که صدای جونگهو رو از پشت سرش شنید.

Be My Safe place (ATEEZ)Where stories live. Discover now