19

156 23 4
                                    

وویونگ جلوی پیشخون آشپزخونه ایستاده بود و حسابی مشغول تدارک دیدن برای مهمون هاش بود، در حالی که تخم مرغ های درون کاسه رو با همزن برقیش هم میزد به حرف های دختر آلفا که مثل یه سیلی تو صورتش کوبیده شدن فکرد کرد. "تویی که تو دبیرستان آرزو میکردی یونجون مال تو باشه و مارکت کنه" حق با اون بود احساساتش دروغ نمیگفتن، وویونگ تا قبل از ملاقات سان همه جوره شیفته ی یونجون بود و داشتن اون آلفا تنها چیزی بود که میخواست. اما با عاشق شدن یوسانگ همه چیز عوض شد ، روزی یوسانگ بهش گفته بود عاشق پسر آلفایی با رایحه چوب سوخته از پک دیگه ای شده از تعجب داشت شاخ در میاورد. هیچوقت فکر نمیکرد یوسانگ بخواد پکش رو بخاطر گرگ دیگه ای ترک کنه، اما از اونجا که با یوسانگ از بچگی دوست شده بود و زیادی بهش وابسته بود همراهش از پک خارج شد و قید آلفا و همه چیز پک رو زد‌. حقیقتش این بود که خودش هم میدونست یونجون فقط به چشم بهترین دوستش بهش نگاه میکنه و قرار نیست احساساتش هیچوقت تغییری بکنن پس تسلیم شد و به همراه امگای دیگه به پک جدیدی رفت، به لطف چه جونگهو پسر عموش چه سان رو ملاقات کرد‌. از اونجایی که سان خیلی خوش برخورد و دوست داشتنی بود سریع توی دل وویونگ جا باز کرد و خیلی زود تتوی مارک آلفا پشت گردنش ظاهر شد و قلبش از عشق اون پر شد. وویونگ با تمام وجودش عاشق سان بود، عاشق توجهی که بهش داره ، عاشق روشی که بهش ابراز علاقه میکنه، عاشق همه چیز آلفا بود. اما دیدن دوباره ی یونجون و شنیدن اتفاقاتی که توی این مدت برای پسر آلفا افتاده بود چنگی به قلبش میزد و احساساتش رو جریحه دار میکرد‌. با برخورد دست سان به باسنش از جا پرید و باعث پاشیدن مقداری از تخم مرغ های همزده به بیرون ظرف شد

_آهههه...سانا...

سان از پشت به وویونگ چسبید و سریع معذرت خواهی کرد

_ببخشید عشقم...معذرت میخوام...فکر نمیکردم انقدر عمیق تو فکر باشی...

وویونگ دستمالی برداشت و سریع رد تخم مرغ ها رو پاک کرد

_اشکالی نداره دیگه....تمیزشون کردم...

سان به کوکی هایی که وویونگ درست کرده بود و به تازگی از فر درشوم آورده بود نگاه کرد و در حالی که یکیشون رو گاز میزد گفت

_همممم...وویونگا...اینا رو از کی یاد گرفتی؟!...خیلی عالی شدن...

وویونگ که در حال درست کردن دسر خوشمزه ش بود سرش رو بالا آورد و به لپ های باد کرده سان و صورت ذوق زده ش نگاه کرد

_واقعا انقدر خوب شدن؟...از فلیکس دستورش رو گرفتم...کارش تو شیرینی پزی حرف نداره...

سان مابقی کوکی گاز زده ش رو به وویونگ داد و ظرف هایی که امگا توی ظرف شویی گذاشته بود رو شست و خشک کرد و سعی کرد جلوی دستش رو خلوت کنه

_میتونستیم از بیرون همه چیز رو بخریم...خودت رو خسته کردی وویونگ...

وویونگ در حالی که موهاش رو عقب میداد و مخالفت کرد و گفت

Be My Safe place (ATEEZ)Où les histoires vivent. Découvrez maintenant