2

377 51 4
                                    

وویونگ چتری های بلند و دو رنگش رو با کش پشت سرش پست و پیشبند مخصوصش رو پوشید و به سان که تابلو های کافه رو جلوی در میزاشت لبخند زد و سمت قفسه ی قهوه ها رفت. اون دوتا معمولا کافه شون رو از صبح زود باز میکردن و هر دو علاقه ی زیادی به مکان دنجشون داشتن ، با توجه به اینکه توی شهر نسبتا کوچیکی بودن مشتری های زیادی در طول روز به دیدنشون میومدن و کافه ی ووسان مورد علاقه ی خیلی ها بود. وویونگ در حالی که پشت صندوق ایستاده بود به پسر نوجونی که مشتری ثابتشون حساب میشد لبخند زد و سفارشش رو گرفت
_حالت چطوره مینجه؟!...از وقتی دانشجو شدی کمتر به اینجا میای...همون همیشگی رو میخوری؟!
مینجه لبخند خجالتی ای زد و برای تایید سرتکون داد
_درسته...یه آیس موکا لطفا...
وویونگ با سر تایید کرد و با به صدا در اومدن زنگوله بالا در و دیدن دوست صمیمیش یوسانگ لبخند بزرگی زد و برای بغل کردن و چسبیدن بهش از پشت پیشخون بیرون اومد اما به محض نزدیک شدن بهش دماغش رو چین داد
_آه...یوسانگا...خیلی بوی چوب سوخته میدی...یه لحظه فکر کردم اشتباه دیدم...
یوسانگ دستش رو جلوی دهنش گرفت و آروم خندید و پشت یکی از میز ها نشست
_بهش گفتم قراره امروز بیام اینجا...اونم قبل از اینکه از خونه بیرون بیام رایحه ش رو روم گذاشت تا اگه کافه شلوغ شد اذیت نشم....
وویونگ ادای بالا آوردن در آورد و سان که پشت دستگاه قهوه ساز بود با لبخند به دوتا امگایی که کنار هم بودن نگاه کرد و برای یوسانگ دست تکون داد. وویونگ از جاش بلند شد و درحالی که به موقعیت قبلیش بر میگشت گفت
_حالا هر چی...راحت باش عزیزم...الان به سان میگم ترکیب خفن و جدیدش رو برات بزنه...باید امتحانش کنی...اگه توهم خوشت بیاد میزاریمش توی منو...اگه چیز دیگه ای هم خواستی فقط صدام بزن...
یوسانگ برای تایید سرتکون داد و لب تابش رو از کیفش بیرون آورد و مشغول ادامه ی کاراش شد،  یوسانگ در همه حال زیبا و خیره کننده بود حتی زمانی مثل الان که با شلوار جین تیره و تیشرت خاکستری رنگ و کت لی کوتاهش در حالی که چتری های بلندش رو کنار زده بود و آرایش ملایمی داشت تا ماه گرفتگیش رو بپوشونه و با آرامش مشغول انجام پروژه هاش بود ، پس به آلفاش حق میداد که وقتی ازش دوره نگرانش بشه و بخواد مالکیتش رو با رایحه ش ثابت کنه. از نظر امگا آلفای مو قرمزش زیادی کیوت بود و باعث میشد هر دفعه که بهش فکر میکنه لبخند به لبش بیاد. مثل بقیه مشتری ها اونم عاشق حال و هوای کافه ی ووسان بود و خب ممنون میشد اگه دو تا صاحب کافه انقدر ازش آویزون نمیشدن و هربار برای بغل کردن و بوسیدنش انرژی زیادی ازش نمیگرفتن. دوست صمیمی وویونگ و سان بودن اونقدر ها هم که بنظر میرسید آسون نبود و یوسانگ یه وقتایی به نقشه ی قتلشون فکر میکرد. سان در حالی که لبخند بزرگی روی لب داشت و مثل همیشه چال گونه هاش رو به رخ میکشید با لیوان بزرگی از قهوه ی ترکیبی جدیدش سمت میزی که یوسانگ پشتش نشسته بود رفت
_سفارش شما...آماده ست....بفرمایید
لیوان قهوه رو جلوی یوسانگ گذاشت و با دست هوای جلوی صورتش رو کنار زد و به سختی رایحه ی اصلی یوسانگ رو بخاطر میاورد، یوسانگ با لبخند زیباش تشکر کرد و لیوان رو برای امتحان کردن قهوه جدید بلند کرد امیدوار بود مزه ش جوری نباشه که مجبور بشه همه ش رو تو صورت سان تف کنه.
+×+×+×+×+×+×+×+×+×+×+×
یونهو به طراحی های جدیدی که هونگ جونگ از صبح بین تایم جلساتش سرگرمش بود و روش کار میکرد نگاه کرد و برنامه ی اون روز رو بار دیگه چک کرد
_هیونگ...برای امروز فقط یه قرار ملاقات دیگه داری و بعد از اون میتونی با خیال راحت روی اسکارلت کار کنی...
هونگ جونگ در حالی که مدادش رو روی میز میزاشت پوزخندی زد و سرش رو بالا آورد و به یونهو نگاه کرد و یکی از ابروهاش رو بالا داد
_اسکارلت؟!..تا قبل از تموم کردنش تو با این برنامه ریزی هات منو از پا در میاری جانگ...یه ذره از این انرژیت رو هم برای مینگی نگه دار...
یونهو شرم زده دستش رو جلوی دهنش گذاشت و خندید
_عوضش برات ناهار خوشمزه میخرم انقدر نق نزن هیونگ....مینگی خودش منبع انرژی منه...
هونگ جونگ چشم هاش رو توی کاسه چرخوند و به قیافه ی کیوت یونهو خندید
_امان از دست شما امگاها...مدل های جدید رو قراره ملاقات کنم؟!...درسته؟!
یونهو سریعا حالت جدی ای به صورتش گرفت و گفت
_درسته...اونا..آزمون سه مرحله ای رو به خوبی قبول شدن...بعد از اینکه تو تاییدشون کنی...میتونن کارشون رو شروع کنن...
یونهو پوشه هایی که مشخصات لازم درمورد مدل های جدید داخلشون بود رو روی میز هونگ جونگ گذاشت و با کنجکاوی پرسید
_راستی...از صبح داری گرمکن و ست ورزشی میکشی...چیزی شده هیونگ؟!...میتونم حدس بزنم چیزی درمورد سونگهوا هیونگه...
هونگ جونگ که در حال بررسی پوشه ها بود "هممی" کرد و طراحی ها رو به دست یونهو داد
_میخواد برای آشنایی بیشتر با اعضای جدید یه رویداد ورزشی توی مدرسه ترتیب بده...گفتم شاید دلش بخواد ست گرمکن یا یه سری لباس کاپلی هم واسه رویداد داشته باشه...لباس هر تیم...یا یه همچین چیزی...
یونهو با دقت به طرح ها نگاه کرد و سر تکون داد هرچیزی در مورد سونگهوا همینقدر هونگ جونگ رو سر ذوق میاورد و وادارش میکرد همیشه تمام تلاشش رو بکنه.
_از اونجایی که تایم زیادی رو بیرون از خونه مشغول کارم...نمیخواستم وقتی توی خونه هستمم توی اتاق کارم مشغول طرح زدن باشم...همینجوری هم حس میکنم سونگهوا خیلی تنهاست...واسه همین بین تایم...ایده هایی که داشتم رو روی کاغذ آوردم...به هرحال که باید اول نظرش رو بپرسم...اون همیشه برای اعضای جدید مشتاقه...
_خوبه که انقدر همیشه هواش رو داری...هر ایده ای که داشته باشه حمایتش میکنی...وجود آلفا هایی مثل تو باعث پیشرفت شهر و جامعه مونه....سخت نگیر هیونگ...وقتایی که خونه ای فقط استراحت کن...
یونهو چیز های جدیدی توی دفتر کار های روزانه ش یادداشت کرد و بعد از چک کردن ساعت از هونگ جونگ خواست تا باهاش به اتاق کنفرانس بیاد.یونهو قد بلندترین امگایی بود که هر کسی تا حالا اون اطراف دیده بود و خیلی ها در نگاه اول فکر میکردن که اون یه آلفاست و بعضی ها اونو بادیگارد هونگ جونگ می‌دونستن. یونهو بین همکاراش خیلی محبوب بود و هونگ جونگ واقعا خوشحال بود که اون رو به عنوان دستیارش داره و میتونه بهش تکیه کنه. شرکت matz جایی برای همه رده ها بود و بر خلاف شهر ها و پک های دیگه کسی بخاطر امگا یا آلفا بودنش برای سمتی انتخاب نمیشد و فقط استعداد و توانایی بود که ملاک بود، همه احترام زیادی برای هونگ جونگ قائل بودن و به عنوان لیدر پک همیشه ازش اطاعت میکردن. اون میتونست مکان امنی برای همه باشه و شهرشون محبوبیت زیادی توی اون منطقه داشت، اکثر گرگ هایی که از پک هاشون دور افتاده و جدا شده بودن برای شهروندی به KQ درخواست میدادن و اکثر مردم زندگی در اونجا رو تعریفی از خوشبختی میدونستند.

Be My Safe place (ATEEZ)Donde viven las historias. Descúbrelo ahora