یک هفته از زمان حضورش توی قصر میگذشت ، خیلی خوب تونسته بود خودشو توی دل ملکه جا کنه به طرز عجیبی اون زن همیشه در دسترس بود برعکش شاه تا اون موقع موفق به دیدنش نشده بود .
توی این یک هفته به شاهزاده خیلی فکر کرده بود و زمان های زیادی توی یک مکان قرار گرفته بودن؛ اولین مکان اتاق خواب بود.
درسته! اتاق خواب مشترک.
شاهزاده راس ساعت مشخصی به اتاق میومد و بعد از روتین شاهانه که انجام میداد به تخت میرفت؛ بجز سه شب در هفته که با توجه به وضعیت ظاهریش هیونجین خیلی واضح و قشنگ متوجه فعالیت های شبانه شده بود.کمتر کسی نمیدونست که موهای شلخته، جسم عرق کرده، صورت گل افتاده و رنگ و روی باز شده اثر چیه ولی هیونجین خوب میدونست .
چون وقتی دیدش نشانش میسوخت و حسادت عجیبی پرش کرده بود جوری که میتونست دندون های تیز شدشو توی گردن شاهزاده فرو کنه تا فلج شه و فعالیت اضافه ای انجام نده ولی نمیتونست. چرا ؟ چون با حرفی که به شاهزاده زده بود نمیتونست غرورشو بزاره کنار و حرکتی نشون بده.
نکته قابل توجه بعدی صدای ناله های شاهزاده بود؛ وقتی توی محوطه قصر داشت میگشت شاهزاده و دوستاشو دیده بود که داشتن باهم تمرین شمشیر زنی میکردن؛ دو نفر بر علیه شاهزاده بودن که اونو حسابی خسته کرده بودن و با تمام شدنش شاهزاده رو زمین نشست و به خاطر خستگی و بدن درد داشت نفس نفس میزد و ناله میکرد؛ ناله های عمیقی که باعث شد ذهن هیون اون شب تو حموم یه کارایی دستش بده.
با کمک سونگمین از لحاظ جسمانی تقویت شده بود و زمان هیت هم با توجه به شاخص های متفاوتی حدس زده بودن .
-اما بازم بستگی به رات شاهزاده داره "
سونگمین بعد از اینکه سرشو از برگه هاش دراورد گفت.
هیونجین که حرف باب دلش نبود یکم خودشو جمع کرد
- به اون چه ربطی داره"
-چون وارد اولین هیتت میشی تاثیر گذاره، و زمانشم ممکنه یکی باشه یا کمی تغییر داشته باشه"
هیون به سمت میزش قدم برداشت و با تکیه دادن به میز به برگه های سونگمین نگاه کرد و دوباره گفت
- ولی اون مارکم نکرده"
سونگمین از پشت عینکش نگاهش کرد .
- جفت های حقیقی نیازی به مارک ندارن که پیوندشون بر قرار شه چرا هیچی نمیدونی ؟"
سوالات پی در پی هیون درباره چیز هایی که خیلی رواج داشت و ساده بود زیاد شده بود برای همین سونگمین کلافه بود .
این موضاعات دهان به دهان بین مردم بازار میچرخید اما هیون جوری سوال میپرسید که انگار اولین باره همچین چیزی اتفاق افتاده .