با پیچ و تابی که به بدنش میداد دنسر بودن خودش رو به رخ همه میکشید.
سنگینی نگاه همه رو حس میکرد اما سنگین ترین نگاه، نگاه پسرک مو بلوند بود که از گوشه ترین مکان سالن نگاهش میکرد.
از اون ور فلیکس برای بار چهلم گوشیشو ریجکت کرد درسته که باید به حرف هیونگش گوش میداد و از هیونجین دوری میکرد ولی دست خودش نبود جوری که فقط با عطر و نگاه هیون از خود بی خود و مست میشد تا الان هم فقط با سرگرم کردن خودش تونسته بود دوری کنه
حالا امشب با خود هیونجین سرگرم میشد.
میدونست امشب کارشون به سکس ختم میشد، حتی ماهم میدونیم. عطش توی بوسه و دوری از هم از دیگه جفتشون رو حریص کرده بود.
اونا حتی قبل از رابطه رسمی بین خودشون و دونستن اشناهای خیلی نزدیکشون فقط سکس پارتنر بودن ولی احساسات دیگه اجازه یه دوستی با مزایا رو بهشون نداد.
این رابطه قبلی باعث شده بود ریشه اعتماد زیاد توی مغز فلیکس سفت نشه و بعد از رابطه رویایی، زیادی به بی تفاوتی های هیوجین واکنش نشون بده، فکر کنه مهمونی های شبونه هیونجین با دوستاش بستری برای خیانته؛ اما واقعا اینطور نبود.
هیونجین ادم خوش گذرونی بود و برای جایگاه الانی که داشت کلی زحمت کشیده بود؛ شب هایی که دیر به تخت و بغل فلیکس از روی قصد نبود فقط کار ها و برنامه هاش طول میکشید.
پارتی ها و مهمونی هایی که شرکت میکرد و عکس هایی که ازش منتشر میشد همگی پروموت هایی بود که منیجرها و کمپانی براش در نظر گرفته بود.
و مهم ترین دلیل کارهای هیونجین برای مخفی نگه داشتن رابطشون و جلوگیری از هر دردسر و مشکل برای جفتشون بود.
گذشته از اینا فلیکس به آرومی سمت زمین رقص رفت، هیون با لبخند کوچیکی دنبالش کرد.
دست راست پسر گلس واینی بود که حجم بیشترش رو خورده بود و میتونست گرما و راحتی ای که بهش داده بود رو احساس کنه
دست آزادش رو روی شونه هیون گذاشت و هماهنگ با تکون های هیونجیین خودشو تکون داد صدای جیغ بیشتر شد حتی میتونست فلش های دوربین بیشتر هم حس کنه
اما در اون لحظه براش اهمیتی نداشت، فقط تماس فیزیکی با مردی میخواست که بند بند وجودش خواستارش بود.
صبر هیونجین هم تموم شده بود، با تکون ریزی باعث شد محتویات گلس روی لباس تمام سفید فلیکس خالی شد.
پسر با بهت به لباسی که لکه بزرگ قرمز رنگش کرده بود نگاه و خیسی واین داشت به پوستش میرسید، نگاهش رو هیونجین داد که با پوزخند کوچیکی نگاش میکرد.
- عوه فلیکس شی ببخشید، میخواید تا سرویس بهداشتی همراهیتون کنم.
با تموم شدن حرف هیون دستاش بین دستای بزرگ مردش اسیر شد.