The Mafia [ hyunin ] pt2 🔞

1.5K 76 16
                                    

ساعت ۱۲ شب بود و ۸ ساعت بدون توقف داشتن جنسای جونگین رو بسته بندی میکردن ، چون جونگین این اطمینانو نداشت جنسای نازنینشو بده دست ادمای بنگ.
پس مجبور شده بودن فقط خودشو هیونجین مشغول کار بشن .

_عاه بسه لعنتی اگه میفرستادی پیش ادمای ما یک ساعته تموم شده بود "

جونگین چیزی نگفت چون از کنار هیونجین بودن لذت برده بود ، مخصوصا وقتی از خستگی تیشرتو دراورده بود با شلوار جین تنگش باعث شده بود جونگین به چشم چرونیش برسه .

جونگین تموم خطوط و نقش و نگارای بدن هیونجین رو حفظ کرده بود ؛ انقد به پوست سفیدش دقت کرده بود منافظ باز شدشو میتونست تشخیص بده ،
مخصوصا الان که سینه های برجستش با دونه های ریز عرق مرطوب شده بود .

_ تموم شد"

جونگین گفت در حالی که روی کاناپه دراز کشید تا یکم کمرش صاف شه .

_وقت خوش گذرونیه"

با صدای بشاش هیونجین سرشو بلند کرد و پشت پسرو دید به سمت میز کوچیک میره و یه جعبه کوچیک چوبی بیرون کشید ، روی میز بزرگتر که وسطشون بود گذاشت .

جونگین حرکات هیونجین رو دنبال میکرد و نسخ وجودش شده بود ؛وقتی هیونجین بسته کوچیکی که توش پودرهای سفید برفی بود بیرون کشید ،
تازه جونگین معنای خوش گذرونیو فهمید .

_من مواد نمیکشم"

هیونجین نگاهشو به چشم های جونگین که تقریبا سوراخش کرده بود داد .

_ پس وسایلتو جمع کن برو مطمئن شو درم پشتت خوب میبندی"

چشمای جونگین پر تردید شد نمیخواست هیونجین رو ترک کنه ، نگاهشو خوند با لحن نرمی ادامه داد.

_یه بار کشیدن یا تفریحی معتادت نمیکنه اونم با جنس خالصی که به زور از بازار سیاه پوستا جور کردم 
خیلی لذت میبری جونگین یکم خونسرد باش"

هیونجین درحال حرف زد پودرو روی میز ریخت و با وسایل داخل جعبه لاینش کرد ،
جونگین همچنان حرکات پسرو دنبال میکرد .

_اول من"
هیونجین سرشو پایین برد بعد از اسنیف کرد یک لاین اومد بالا ، روی بینیش کمی پورد مونده بود که برق میزد
جونگین وسوسه شده بود ، وسوسه شیطان بزرگی که تو وجود هیونجین بود ؛
هر کسی رو به زانو در میاورد .
حتی جونگین که خودش میخواست به زانو دربیاد.

سرشو به میز نزدیک کرد که دستای هیونجین روی سرش قرار گرفت و نوازشش کرد

_بکش تو دماغت فقط"

هیونجین راهنمایی کرد ولی خب جونگین اونقدر هم نابلد نبود
بعد از اسنیفش اومد بالا و سرشو به پشتی مبل تکیه داد .

سایه ای روی پلکاش حس و بعد دستی که رو دماغش کشیده شد ،
چشماشو وا کرد و هیونجین رو دید .

Stray Kids [One Shots]Donde viven las historias. Descúbrelo ahora