part 4

507 57 3
                                    

=ب.باشه فقط بزن کنار تا بهشون زنگ بزنم...

×البته...بفرما

=ممنون

و هنگام پیاده شدن به شماره مادرش زنگ زد تا به عزیزترین فرد زندگیش خبر پیدا کردن جفتش رو بده

_الو

=الو سلام اوما...

_سلام پسرم چیزی شده؟چرا جیمین انقدر ناراحت بود؟

=ج.جیمین؟؟شما باهاش حرف زدین؟؟

_جیمین بهم زنگ زد.گفت خیلی از دستش ناراحتی و درمورد جفتت هم گفت...تو الان پیششی؟؟

=اوما اون به چه حقی اومده درمورد من بهت بد گفته؟؟

_ته.جیمین درموردت چیز بدی نگفت فقط گفت که اومدی پیش من یا نه چون بلاکش کرده بودی و اونم میخواست ازت عذر بخواد چون خیلی جلوی جفتت خوب رفتار نکرده بوده

=اوما من شام نمیتونم بیام چون کوک مهمونم کرده و انقدر جواب اون جیمین رو نده حتی شده اومد دم در خونه من هنوزم ناراحتم

_کوک! اسم جفتت کوکه ؟؟ چقدر اسمتون بهم میاد ...باشه پسرم برو ولی من نمیتونم درو روی پسر خواهرم باز نکنم به هر حال اونم مثل پسرمه ولی چون تو میگی راهش نمیدم تو اتاقت

با قطع کردن پشبند حرفش به مکالمشون پایان داد و خوشبختانه ته هم بیخیال ماجرا شد و رفت تا یک شب رویایی رو با جفتش بگذرونه...

********

+چیشد خاله هنوزم عصبانیه؟؟؟

_عصبانی که چه عرض کنم به خونت تشنه‌ست ... تا حالا پسرم رو اینطوری ندیدم چیکارش کردی جیمین؟؟؟

پسر که فقط نیاز به یه یادآوری کوچیک داشت دوباره زد زیر گریه

+هی.هیچی من.من فقط باهاش.هق.بحث کردم

_خیلی خب حالا....تو چرا جفتت رو ول کردی؟

+خا.خاله شما که نمیخواین به اوما بگین؟

_من که نه اما تو باید بگی حتی اگه بخواین پیوندتون رو رد کنین.

+اما اوما رو که میشناسین بفهمه من جفتمو پیدا کردم مجبورم میکنه باهاش ازدواج کنم

_میخوای بهش هیچی نگی...به اونی زنگ میزنم بیاد اینجا!

********

آلفا که هنوز هم توی شک پس زده شدن از سمت جفتش بود به در که ساعت ها پیش بعد از سیلی جانانه‌ای از امگایی که ظهر باهم معاقشه داشتن خورده بود و بشت بندش با دری بسته مواجه شده با رایحه‌ای که غم رو به راحتی نشون میداد به نقطه ای نامعلوم خیره بود به ساعت خیره شد واقعا ساعت یازده شب بود؟ چقدر زمان بی معنی شده بود به سمت اتاق خوابش رفت هنوزم بوی سکسش با امگا در اون هوا معلق بود اما آلفا آنقدری عصبانی بود که از امگاش کینه به دل و از خودش قول بگیره که حتما بعدا تلافی کنه حتی رایحه امگا عصابش رو خورد میگرد پس به سمت حال رفت که با زنگ خوردن تلفنش و دیدن اسم کسی که روی اسکرین خودنمایی میکرد باعث شد اخم هایش رو در هم بکشه

"آلیستوم کوچولو"

سعی کرد اون رو نادیده بگیره و بعد از مدتی که گوشیش پی در پی زنگ خورد قطع شد اما بعد از اون صدای زنگ خونه به صدا در اومد میدونست کیه درواقع دیگه دوست نداشت ببینش گرگش از جفتش رنجیده بود و دیگه به وجود جفتش واکنش نشون نمی‌داد این برای همه نوع گرگی اینطور بود مخصوصا اگه آلفا باشه

با به صدا در اومدن مکرر زنگ خونه درو با شتاب باز کرد و با اون امگای بی‌شعور و بی ادب که قرار بود تقاص اون سیلی رو سر امتحان ازش بگیره روبه‌رو شد

پوکر بهش نگاه کرد و گفت:
فکر نمی‌کردم سروکله‌ت اینجا پیدا شه.تازه گرگم داشت فراموشت میکرد

امگای جیمین که با جمله دوم آلفاش ناراحت شده بود و این روی جیمین هم تاثیر گذاشته بود شروع به ریختن اشک کرد و با بغض و هق هق حرف زد:
م...من...تو خیلی بدی...تو آلفای منی...چرا.......

امگا کوچولو نتونستم ادامه حرفشو بزنه و یونگی رو بغل کرد و با صدای بلند گریه کرد....

و آلفا با تعجب داشت امگاشو رصد میکرد و کمی نگرانش بود با حرف بعدی امگا مثل مجسمه خشک شد.

م...ن اومدم تا...تا ازت معذرت بخوام...وقتی اوما...فهمید من باهات...چه رفتاری...داشتم منو...منو تنبیه...کرد و آپا منو فرستاد...پیشت تا...تا معذرت بخوام

و دوباره هق هق هاشو از سر گرفت....









اهم اهم(صاف کردن گلو)

سلام میدونم خیلی وقته آپ نداشتم چون سرم با درسا مشغول بود(الانم هست😁😁خیلی بیشتر از قبل)اما نمیدونم چرا ایام امتحانات خیلی دلم میخواد بنویسم البته درس نه بالاخره اینو آپ کردم و قراره یه فیک جدیدو شروع کنم که حتما سعی میکنم انجامش بدم

پس مثل همیشه ووت و کامنت هاتون رو ازم دریغ نکنید💜دوستون دارم بای👋🏻

patrick_girl

sweet love Where stories live. Discover now