sweet love

part 12

_جیمیییین...بیدار شو

آلفا فریاد زد تا امگا بیدار بشه و پتو رو از روی جیمین کشید امگا با برخورد نور به چشمش اخمی کرد

_آه...یونگی بزار بخوابم

_بخوابی؟ الان؟ پاشو که قراره بریم یه سری به هایجین بزنیم و بعد بریم دانشگاه

_نمیخوام ولم کن

آلفا امگا رو از تخت جدا کرد اونو روی شونش گذاشت و داخل وانی که پر از آب بود امگا رو انداخت که با این کار صدای جیغ بلند جبمین تمام خونه رو در برگرفت با به آلفا خیره شد و بعد از متوجه شدن موضوع با جیغی که گوش فلک رو کر میکرد اسم آلفا رو فریاد زد

_____________________________

هایجین که بعد از اومدن با پدر مادرش به اتاق خوابش برده بود بی حوصله گوشیش رو برداشت تا کمی اونو چک کنه اما با روشن کردن گوشیش با یه عالمه تماس بی پاسخ از یه شماره ناشناس رو به رو شد...همه شماره ها یکسان بودند پس فقط روی یکی از اون شماره ها کلیک کرد با خوردن یک بوق تلفن برداشته شد اما فرد پشت تلفن ساکت بود انگار فقط میخواست صدای دختر رو بشنوه و قطع کنه

_الو شما با من تماس گرفتین؟

هایجین گفت و منتظر جواب فرد پشت خط موند اما بعد از چند ثانیه کسی که پشت خط بود شروع به گریه کردن کرد از روی صدای گریه متوجه میشد که اون فرد یه دختره

_خا..خانوم حالتون خوبه؟

_ها..هایجین

_دویون؟

هایجین با تعجب اسم امگا رو صدا زد. دختر چطور شماره اونو داشت یعنی کسی بهش داده بود با یاد اوردن جنی احمق که تا الان تمام دانشگاه رو با خبر بستری شدنش پر کرده بود با کف دستش محکم به پیشونی خودش زد که بلافاصله صدای گریه دویون توی گوش هاش پیچید

_منو..هق..هق..ببخش...م..ن حالتو ب..د کردم

_من حالم خوبه دویون فقط دیروز یکم تب داشتم

_وا...واقعا؟

_آره پس گریه رو تموم کن...

با این حرف، دویون گریه‌ش قطع شد و فقط صدای فین فین های بینیش بود که پشت خط بود بعد از چند دقیقه دویون با صدای گرفته که ناشی از گریه های بی وقفه‌ش بود حرف زد

_باید تو رو ببینم میخوام چیزی بهت بگم

_دیگه قطع میکنم دویون

_نه های....

هایجین با قطع کردن تلفن روی دویون نذاشت حرف دختر کامل شنیده بشه میخواست دختر رو نبینه و احساسش رو نسبت به دویون خفه کنه اما اون هرگز نمی‌تونست و شاید دویون هم مثل جفتی که از دستش داده بود مثل یه زخم روی قلبش حک بشه

با زنگ خوردن دوباره تلفنش اونو دوباره قطع و سریع شماره دویون رو بلاک کرد تا بلکه دختر باهاش تماس نگیره