خشک شده بود
تهیونگ سرش رو کج کرد
:«زبون نداری؟ تا همین الان داشتی حرف میزدی»
دستش رو به سمت چاقوی کنار پاش برد
:«تو پری دریای هستی»
بالش رو اورد بیرون
:«اره»
جونگکوک سردر گم و گیج به خودش یاداوری کرد که پری دریای افسانست
:«تو واقعی نیستی، از خستگی توهم زدم»
چشماش رو محکم بست میخواست چشماش رو بازکنه
دستی رو گونه اش احساس کرد
نفسش بند اومده بود پری دریای خیلی بهش نزدیک شده بود
:«حالا چی؟»
خواست جواب پری دریایی رو بده که
اون موجود بهش سیلی زد
خندید و به اب برگشتدستش رو روی گونه اش گذاشت خشمگین شد
:«چطور جرعت میکنی بهم سیلی بزنی»
این دفعه چاقو رو دراورد و گردن باریک پسر رو گرفت و از اب خارجش کرد
دستش رو دور گردن پری دریای تنگ تر کرد
و خواست با چاقو ضربه ای به سینش بزنه که
پری دریای اهسته و بریده بریده گفت
:«اگـ.... اگه من رو بکشی تا اخر عمرت نفرین پری دریای دچارت میشه»
خونش به جوش اومده بود نفرین؟ خودش نتیجه بزرگترین نفرین بود ولی اگه این نفرین رو برادراش تاثیر بذاره چی؟
از روی پری دریایی بلند شد
فکر میکرد پری دریایی با ترس به اب برگرده و هیچوقت پشتش رو نگاه نکنه
ولی پری دریای فقط تو انعکاس اب موهاش و گردنش رو چک کرد و به جونگکوک خیره شد:«گفتی از زخمی شدن خسته شدی»
جونگکوک:«من فقط از فشار خسته شدم»
تهیونگ:«فشار چی؟»
جونگکوک:«فشار دستیابی به چیزی که احتمالا هیچ وقت حقیقی نبوده و نخواهد بود»
تهیونگ:«مگه چی از دست دادی؟»
یعنی نمیدید؟
جونگکوک:«یه نگاه به من بکن انقدر استخوان تو بدنم شکسته بدنم زمخت شده، جیمین داره انگشت پاهاش رو از دست میده، جین هر روز بیشتر تو خیالات غرق میشه»
تهیونگ:«دارین برای رویاتون تلاش میکنید»
جونگکوک عصبی در ثانیه ای نزدیک پری دریای شد
:«این هیچ وقت ارزوی ما نبود»
.
.
.
.
.
.
.«سلام؟ کسی نیست»
YOU ARE READING
شش پسر خانم سی جی
Fanfictionخانم سی جی عروسک ساز روستا با والت پیر که بسیار ثروتمند بود ازدواج میکنه به علت پیری همسرش هر شش بچه ای که متولد میشد یک روز بعد فوت میکردن بعد از فوت فرزند ششم خانم سی جی عقلش رو از دست میده و شروع به ساختن عروسک برای بچه های مردش میکنه بعد از یه...