۴

927 147 73
                                    

خشک شده بود

تهیونگ سرش رو کج کرد

:«زبون نداری؟ تا همین الان داشتی حرف میزدی»

دستش رو به سمت چاقوی کنار پاش برد

:«تو پری دریای هستی»

بالش رو اورد بیرون

:«اره»

جونگکوک سردر گم و گیج به خودش یاداوری کرد که پری دریای افسانست

:«تو واقعی نیستی، از خستگی توهم زدم»

چشماش رو محکم بست میخواست چشماش رو بازکنه

دستی رو گونه اش احساس کرد

نفسش بند اومده بود پری دریای خیلی بهش نزدیک شده بود

:«حالا چی؟»

خواست جواب پری دریایی رو بده که
اون موجود بهش سیلی زد
خندید و به اب برگشت

دستش رو روی گونه اش گذاشت خشمگین شد

:«چطور جرعت میکنی بهم سیلی بزنی»

این دفعه چاقو رو دراورد و گردن باریک پسر رو گرفت و از اب خارجش کرد

دستش رو دور گردن پری دریای تنگ تر کرد

و خواست با چاقو ضربه ای به سینش بزنه که

پری دریای اهسته و بریده بریده گفت

:«اگـ.... اگه من رو بکشی تا اخر عمرت نفرین پری دریای دچارت میشه»

خونش به جوش اومده بود نفرین؟ خودش نتیجه بزرگترین نفرین بود ولی اگه این نفرین رو برادراش تاثیر بذاره چی؟

از روی پری دریایی بلند شد

فکر میکرد پری دریایی با ترس به اب برگرده و هیچوقت پشتش رو نگاه نکنه
ولی پری دریای فقط تو انعکاس اب موهاش و گردنش رو چک کرد و به جونگکوک خیره شد

:«گفتی از زخمی شدن خسته شدی»

جونگکوک:«من فقط از فشار خسته شدم»

تهیونگ:«فشار چی؟»

جونگکوک:«فشار دستیابی به چیزی که احتمالا هیچ وقت حقیقی نبوده و نخواهد بود»

تهیونگ:«مگه چی از دست دادی؟»

یعنی نمیدید؟

جونگکوک:«یه نگاه به من بکن انقدر استخوان تو بدنم شکسته بدنم زمخت شده، جیمین داره انگشت پاهاش رو از دست میده، جین هر روز بیشتر تو خیالات غرق میشه»

تهیونگ:«دارین برای رویاتون تلاش میکنید»

جونگکوک عصبی در ثانیه ای نزدیک پری دریای شد

:«این هیچ وقت ارزوی ما نبود»

.
.
.
.
.
.
.

«سلام؟ کسی نیست»

شش پسر خانم سی جیWhere stories live. Discover now