Part2♡︎

110 22 0
                                    

بکهیون که توی عصبی ترین حالت خودش قرار داشت و از کله اش دود میزد بیرون طی یک تصمیم اون الفای نعنایی رو بلاک کرد تا دیگه چشمش پروفایل جذابش نیوفته

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.

بکهیون که توی عصبی ترین حالت خودش قرار داشت و از کله اش دود میزد بیرون طی یک تصمیم اون الفای نعنایی رو بلاک کرد تا دیگه چشمش پروفایل جذابش نیوفته

بکهیون که توی عصبی ترین حالت خودش قرار داشت و از کله اش دود میزد بیرون طی یک تصمیم اون الفای نعنایی رو بلاک کرد تا دیگه چشمش پروفایل جذابش نیوفته

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.

امگا باید دیدن پیام دوستمش اخمی کرد نمی دونست چرا ولی دلش نمی‌خواست اینکارو کنه اون آلفای عوضی از همون اول حسِ عجیبی بهش میداد حتا نمیدونست اسم این حسی که داره رو باید چی بزاره

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.


امگا باید دیدن پیام دوستمش اخمی کرد نمی دونست چرا ولی دلش نمی‌خواست اینکارو کنه اون آلفای عوضی از همون اول حسِ عجیبی بهش میداد حتا نمیدونست اسم این حسی که داره رو باید چی بزاره

امگا باید دیدن پیام دوستمش اخمی کرد نمی دونست چرا ولی دلش نمی‌خواست اینکارو کنه اون آلفای عوضی از همون اول حسِ عجیبی بهش میداد حتا نمیدونست اسم این حسی که داره رو باید چی بزاره

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.


بکهیون از صفحه چت بیرون آمد، گوشیش رو خاموش کرد و از جاش بلند شد و بدون توجه به صدای کردن های پی در پی بتا از کتابخونه بیرون زد

حالا شب شده بود امگا بعد از انجام کارهای دانشگاهش آماده خواب شده بود،توی رختخواب گرم و نرمش دراز کشیده بود ولی هرچی خودشو اینور و اونور میکرد نمیتونست بخوابه اونم بخاطر چی؟بخاطر اون گربه نعنایی، خودشم نمی‌دونست چرا ولی فکرش درگیر اون گربه نعنایی ج...

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.


حالا شب شده بود امگا بعد از انجام کارهای دانشگاهش آماده خواب شده بود،توی رختخواب گرم و نرمش دراز کشیده بود ولی هرچی خودشو اینور و اونور میکرد نمیتونست بخوابه اونم بخاطر چی؟
بخاطر اون گربه نعنایی، خودشم نمی‌دونست چرا ولی فکرش درگیر اون گربه نعنایی جذاب و پرو شده بود، تا حالا انقدر برای یه نفر فکرش درگیر نشده بود
با صدای نوتیفیکیشن گوشیش به سمت گوشیش پرواز کرد و با دیدن پیام شخص ناشناسی تعجب کرد

✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨
امیدوارم دوسش داشته باشین:)))

ووت و کامنت یادتون نره💗

𝐰𝐞 𝐟𝐞𝐥𝐥 𝐢𝐧 𝐥𝐨𝐯𝐞 𝐢𝐧 𝐨𝐜𝐭𝐨𝐛𝐞𝐫Where stories live. Discover now