صبح وقتی از خواب بیدار شد همونطوری که توی خواب و بیداری بود یاد حرفهای دیشبش با چانیول افتادو توی تخت دست و پا زد
+بس کن دیگه یه جوری رفتار میکنی انگار طرف بهت پیشنهاد داده
همونطور که داشت با خودش حرف میزد و سعی داشت خودشو کنترل کنه. تا موقعی که آماده بشه بره پایین برای صبحانه دست از سرزنش کردن خودش برنداشت
رفتارهاش جزو اون رفتار هایی بود که تا چندسال دیگه قرار بود ساعت سه نصف شب یادش بیفته و تا صبح بخاطرش خوابش نبره•بهش گفتی؟
+هااا؟
•میگم بهش گفتی؟
+نمیفهمم چی میگی اوما
•معلومه که نمیفهمی عاشق شدی مغزتم از کار افتاد
بکهیون با حالت گنگی نگاهش کرد
+منظورت چیهه اوماا کی عاشق شده؟کسی عاشق نشده
•همونقدر مغزت که کار میکرد دیگه نمیکنه حالا اینارو بیخیال قبول کرد؟میاد؟
+اهاا اوما اولا که من عاشقش نیستم فقط ازش خوشم میاد بعدش اره میاد
یوکی بخش اول حرف بکهیون نادیده گرفت و گفت
•هومم خوبه
baekhyun pov:
توی کافه تریا دانشگاه با کیونگسو و سوهو نشسته بودیم
+شیک شکلات میخوامم
با مظلومیت تمام درخواست کردم ولی اون دوتا گاو جوری غرق صحبت باهم بودن که وجود منو کاملا فراموش کرده بودن
از اونجایی که امروز صبح فهمیده بودم نزدیک به دوره هیت فاکیمه، فهمیدم که بخاطر همین موضوع این چندروز انقدر بهم ریخته بودم و الان بی توجهی اون دونفر بیشتر رو اعصابم رفته+بهتون گفتم شیک شکلات میخوامممممم
خودمم نفهمیدم چرا ولی باتمام وجود داد زدم
همه جا ساکت شد و نگاههای همه روم بود
با خجالت سرمو پایین انداختم÷از همین الان دلم برای اون آلفای بدبخت میسوزه
*دقیقا امیدوارم بتونه از دستت زنده بمونه
+دهنتونو ببندید برام شیک بگیرین
با نگاه بدی بهشون گفتم
صبح وقتی دیدمشون درباره اینکه قراره چانیول هفته دیگه بیاد تا همدیگرو ببینیم باهاشون صحبت کردم اولس یکم عصبانی شدن و بی توجهی هاشونم بخاطر همین بود*چشم قربان همین الان انجام میشه
بعد از بلند شدنشون سوهو به رفتنش خیره شدم و از اینکه به خواستم رسیدم خوشحال شدم(دیوث)
÷نزدیک هیتته؟
+هاا؟
÷جدیدا احساس میکنم خنگ شدی
+یااا چتونه مامانمم امروز صبح بهم گفت
کیونگسو خندید
÷مثل اینکه واقعا نزدیک هیتته
+اهوم
با حالت غمگینی گفتم
÷هی بغض نکن
آروم سر تکون دادم
وقتی سوهو امد شیک به دست امد مودم تغییر کرد به کل موضوع نزدیکی هیتممو فراموش کردم:chanyeol pov
یک هفته داشت عین برق و باد میگذشت و همونطور که به بکهیون قول داده بودم دوروز دیگه قرار بود برم دیدنش و حقیقتا استرس داشتم ولی در عین حال خوشحال بودم-میخوام برم بوسان
رو به سهون گفتم
×بوسان؟چرا چخبره؟
-با بکهیون قرار دارم
×بکهیونن؟؟!!! همون امگای کیوت؟
-آره
×منم میام
-تو کجا میخوای بیای کونتو همینجا نگهدار دنبال من راه نیوفت
×کی گفت دنبال تو میخوام بیام میخوام برم
خانوادمو ببینم-به هرحال دنبال من نیا
×نترس بابا نمیام
×ولی خوب باهم اوکی شیناا منتظر بچههاتون هستم
-خدایی چی دیدم توت که باهات دوست شدم
×زیبایی
-ببند
baekhyun pov:
+من نمیتونمممم
با حالت گریه گفتم
+میشه بهش بگم نیاد؟
با مظلومیتی که سعی داشتم مادرمو قانع کنم که نزدیک هیتمه و میتونم از همین الان هم حسش کنم
قطعا نمیخواستم وقتی چانیول داره میاد هیت بشم
داشتم به تموم بهونههایی که برای اینکه به چانیول بگم نیاد فکر میکردم•بکهیون زشته مگه بچهای لولو خر خره نیست که طرف
+دارم هیت میشمم
•نگران نباش چیزی نمیشه فوقش قرص کاهنده میخوری الکی بهونه نیار
هوف کلافهای کشیدم
+باشه
دوروز دیگه قرار بود بیاد و من اصلا آمادگی نداشتم فقط امیدوار بودم همه چی خوب پیش بره
✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨
ووت و کامنت یادتون نره🍓💖🌈🧚🏻♀️💋
![](https://img.wattpad.com/cover/356786575-288-k712890.jpg)
ESTÁS LEYENDO
𝐰𝐞 𝐟𝐞𝐥𝐥 𝐢𝐧 𝐥𝐨𝐯𝐞 𝐢𝐧 𝐨𝐜𝐭𝐨𝐛𝐞𝐫
RomanceMintcat:ohhh i see a sexy baby boy Strawberry:هی تو واسه همه کسایی که نمیشناسیشون از اینن کامنت ها میزاری؟ Mintcat:نمیدونم٫شاید فقط برای تو باشه ✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨ +یودای بدجنس؟؟!!! _واتتت تو همون بچه ای چاقالوی لوسی؟؟!! ✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨ Main cople:chanbaek...