از ماشین پیاده شد و با کیفی پر از پرونده، وارد عمارت نیلوفر آبی شد.
درختهای بید و افرا تو سرتاسر عمارت خودنمایی میکردن، گلهای رز سفید و قرمز مهمانها رو تا عمارت اصلی راهنمایی میکردن. بهخاطر علاقهی خیلی زیاد خانم عمارت به گل نیلوفر آبی، روی در اصلی و ستونها، نقش و نگاری رو از نیلوفر آبی کندهکاری کرده بودن.
از پلهها بالا رفت، در زد و وارد شد. با این که عمارت بزرگی بود هیچ خدمتکاری نداشت._ نامجون! کی اومدی؟
سوزان با پیراهن سفید بلند، با گلهای سرخ بهسمت نامجون میاومد. وقتی به نزدیکی نامجون رسید، با خوشرویی گفت:
_ خیلی وقت بود به ما سر نزده بودی. جونگکوک خیلی دلش برات تنگ شده بود.نامجون لبخند کمرنگی زد و با شرمندگی گفت:
_ متاسفم، سرم خیلی شلوغ بود.سوزان اخمهاش رو تو هم کشید و با حالت سرزنشآمیزی گفت:
_ تو و جونگین واقعا معتاد کارید! ببین چقدر لاغر شدی، باید یکم به خودت استراحت بدی.نامجون به آرومی خندید، دستی به گردنش کشید و پرسید:
_ هیونگ نیستش؟سوزان چشم غرهای رفت و گفت:
_ انگار دارم با دیوار حرف میزنم.نفس عمیقی کشید و ادامه داد:
_ تو اتاق کارش هست، من میرم برات غذا درست کنم، پوست و استخون شدی.نامجون با لبخندی که لپهای چالدارش رو نمایان کرده بود، گفت:
_ ممنون نونا. راستی! جونگکوک کجاست؟سوزان همونطور که به آشپزخونه میرفت، گفت:
_ مدرسه، دیگه باید برسه. اومد میفرستمش پیشتون.نامجون، بدون حرف دیگهای به اتاق جونگین رفت. در زد و وقتی اجازه ورود گرفت، وارد شد. جونگین از پشت میز بیرون اومد و به پیشواز نامجون رفت.
_ یعنی تا من دعوتت نکنم، قصد نداری به ما سر بزنی؟نامجون با مظلومیت ساختگیای گفت:
_ هیونگ، همین الان نونا داشت دعوام میکرد. تو که میدونی چقدر سرم شلوغه.جونگین آهی کشید و گفت:
_ میفهمم، سوزان هر روز سرم غر میزنه که دارم خودم رو با کار خفه میکنم.نامجون نیشخندی زد و گفت:
_ بهش بگم اینکه من هم وقت سر خاروندن ندارم، تقصیر کی هستش؟جونگین تکخندهای کرد و گفت:
_ اونوقت، من هم میگم کی باعث شد برای ریاستجمهوری داوطلب بشم.نامجون لبخند ملیحی زد و گفت:
_ خب هیونگ، با من چیکار داشتی؟جونگین خنده بلندی کرد و گفت:
_ چه زیبا بحث رو عوض کردی؛ ولی خب، به بزرگی خودم میبخشمت. بشین تا برات بگم.نامجون روی مبل قهوهای رنگ نشست، جونگین برگههایی رو مقابل نامجون گذاشت و گفت:
_ امضا کن.

VOUS LISEZ
𝐒𝐦𝐢𝐥𝐞 𝐎𝐟 𝐅𝐫𝐞𝐞𝐝𝐨𝐦
Action[پایان یافته] دنیایی ساخته شده بر روی تاریکی و خون! درست لحظهای که قانون تبدیل شد به ابزاری قدرتمند در دست ثروتمندان، قانونشکنی به نام عدالت شناخته شد. "_ درخواست من مرگ خانوادمه! _ درخواست شما با موفقیت ثبت شد جناب مشتری." Genre : Romantic , Acti...