part 3 🥀

72 15 1
                                    


خب آپ داریم ، حمایت و ووت یادتون نره ❤️😊

<___>

کیم جونگین بدن سهون رو از روی زمین بلند کرد و به سمت در چوبی کف بار رفت
اما قبل از رفتن نگاهی به زمین کثیف شده و سیگار نیمه سوخته اش انداخت
_ زمین رو تمیز کنید !

_________

یه چهره رنگ پریده رو به روش نگاهی انداخت
اون پسر به نظرش ضعیف نمیومد

حتی پارک چانیول هم با اون اوضاع وخیم زود تر از سهون چشم هاش رو باز کرده بود

شاید بیدار نشدن اون پسر علت دیگه ای داشت
شاید دیگه کشش این ماجرا رو نداشت

برگه‌های مدارکی که بکهیون از چانیول گرفته بود رو کامل نگاه کرده بود و مو به مو خوانده بود
از تمام راز های شرکت وایت باخبر شده بود

جونمیون باید تا الان از همه چی باخبر میشد ، حمله وون بین به وایت چیزی نبود که کسی ازش باخبر نشه ،
حتی مردم عادی سئول هم خبر دار بودن که دو شرکت بزرگ‌باهم درگیر شدن اما از جزئیات خبر نداشتن

هیچوقت کار به اینجا نمیکشید مگر اینکه جونمیون به قصد جلوش رو نگرفته باشه

سرش رو بین دست هاش فشار داد
توی این یک روز احساس میکرد که سرش داره از این افکار میترکه ، چه دیر یا چه زود همه چیز رو کاملا میفهمید
شاید سهون هم قربانی بود
شاید سهون توی هیچ چیز دستی نداشته باشه

متوجه باز شدن چشم های رو به روش نشده بود

صدای ضعیف و خش داری به گوشش رسید

_نمیخوای وانمود کنی از بیدار شدنم خوشحالی کیم جونگین ؟

پوزخندی روی لب های پسر برنزه شکل گرفت

_ اوه سهون ، اگه یکم بیشتر میخوابیدی شک میکردم که رفتی تو کما یا فقط خوابی

به پسر متعجب کمک کرد تا کمی بشینه

_ چند وقته که بیهوشم ؟

جونگین روی صندلی کنار‌تخت نشست و لیوان آب رو پر کرد

_ ۲۸ ساعت ، و به عبارتی میشه یک روز و چهار ساعت از وقتی که از هوش رفتی میگذره

لیوان اب رو به دست پسر داد
سهون کمی ازش نوشید ، مزه عجیبی داشت اخم هاش رو توی هم کشید و لیوان رو روی پا تختی برگردوند

ایینه بزرگی رو به روی تخت بود
نگاهی به خودش انداخت
داشت درست شبیه به اونها میشد

damaged 🥀Où les histoires vivent. Découvrez maintenant