part 9 🥀

60 14 0
                                    






سلام سلام
خب اینم از پارت آخر فصل اول

یکم زیبایی ببینیم


یکم زیبایی ببینیم

Oops! Bu görüntü içerik kurallarımıza uymuyor. Yayımlamaya devam etmek için görüntüyü kaldırmayı ya da başka bir görüntü yüklemeyi deneyin.


پتو رو روی پسر بیحال مرتب کرد و سرش رو نزدیک گوش سهون برد

_ بعد از این که برگشتم برات سورپرایز دارم سهونا ، خوب استراحت کن

پسر پوزخند کوتاهی زد و با خودش فکر کرد
اگر‌ تا زمان برگشتت من همینجا باشم

پسر چشم هاش رو بست و سعی کرد کمی خودش رو آروم کنه تا جونگین از اتاق خارج بشه


__________

کای از ویلا خارج شد
همگی توی تکاپو بودن ، کی فکرش رو میکرد زمانی اعضای گروه کای ، کسانی که انقدر توی ساخت اسلحه مهارت داشتن خودشون رو به عنوان تولید کننده الکل جا بزنن و حالا مقدمات جشنی رو فراهم کنن که حدود یکسال رئیسشون براش تلاش کرده

کای با خنده کوتاهی از کنار افرادش میگذشت
و به افکارش بال و پر میداد

به آینده ای که فکر میکرد روشنه
به سهونی که حالا برای اون بود
به آرامشی‌که‌قرار بود به دست بیاره

یه شب ،یه ماه ، نه اون یکسال بود که منتظر این لحظه بود
لحظه ای که‌ جونش رو به دست آورده بود

نگاهی به بوته های رز قرمز تیره انداخت که به تازگی دستور کاشته شدنشون رو توی محوطه ویلا داده بود
احتمالا سهون از دیدنشون خوشحال میشد

سوار ماشینش شد و از عمارت خارج شد
صدای زنگ تلفن همراهش به گوشش خورد نگاهی به اسم روی صفحه انداخت
آیکون تماس رو لمس کرد
عرق سردی روی بدنش نشست
اون اسم مساوی بود با خبر های بد

_ خبر بد بهم نده شیومین !

صدای مضطرب پسر که سعی میکرد کلمات رو پشت هم بچینه تا به کای توضیح بده که چه اتفاقی در حال افتادنه تا حدودی اون رو متوجه کرد که بوی دردسر میاد

_ کای یه نفر مدارکی رو به پلیس تحویل داده مدارکی از وون بین و یه سری از خبر چین ها و یکی از انبار هات ، شنیدم گفت انبار توی خیابان اینسادونگ ، سریع تر تخلیه کن

damaged 🥀Hikayelerin yaşadığı yer. Şimdi keşfedin