( ۳۷ روز بعد، روز آزادی کیم تهیونگ، ساعت ۹:۳۰)
پله هارو به آرومی پایین میرفت طوری که انگار نمیخواد از اون جهنمی که سه سال از جوونیش رو به تباهی کشیده بود دل بکنه، شاید هم فهمیده بود اون بیرون برای پرنده ای آزاده به مراتب جهنمتر از قفسی که داخلش اسیر شده میتونه باشه.
نفس سنگین شدش رو رها کرد و همزمان با کشیدن کلاه هودیش روی سرش اخرین پله رو هم پشت سر گذاشت، نگاهش رو به مرد رو به روش که چند سانتی ازش کوتاه تر بود داد، مردی خوش پوش با نگاهی نافذ._ آقای کیم، افسر مین هستم.
دست دراز شده ی مرد رو به روش رو گرفت و با حرکت سرش حرف مرد رو تایید کرد.
_ وکیل جئون منو برای خارج کردن شما بدون کوچکترین مشکلی اینجا فرستاده، پس لطفا سوار شید.
براش افسر فرستاده بود، اون وکیل دیوونه شده بود؟! تا به حال چه کسی دیده بود وقتی مجرمی آزاد میشه افسری به اسقبالش بفرستند؟! به حق که با یه وکیل دیوونه پا به میدون جنگ گذاشته بود.
سعی کرد خندهی متعجبش رو کنترل کنه، با همون لبخندی که سعی در محو کردنش داشت نگاهش رو به نگاه خنثیِ مرد داد:_افسر برام فرستاده تا اگه خواستن بکشنم ازم محافظت کنه؟
سوالش رو با لحن تمسخرآمیز و خنده های تیکه تیکه ای که کنترلش از دستش خارج شده بود پرسید.
یونگی که از خندههای پرتمسخر پسره رو به روش کاسه صبرش لبریز شده بود بدون این که تغییری توی حالات صورتش ایجاد کنه با همون چهره ی خنثی و لحن جدی جواب داد:_از من خواست چون تنها ورود من به این خراب شده راحته، تا بتونم بدون این که پاتو از در اینجا بیرون بزاری بی دردسر تو رو به دست اون وکیلِ حرومزادت برسونم...تا کسی تعقیبت نکنه تا بفهمن قراره با کی ملاقات کنی.
پوزخند جا خوش کرده روی لبش به آرومی ناپدید شد، گوش شده بود برای حرفای مردی که فکش از گستاخی خنده ها و طعنه هاش به انقباض در اومده بود.
یونگی دو دستش رو داخل جیب های اور کتش فرو کرد و با همون نگاه یخ زده ای که از اولم وجود تهیونگ رو به سردی میکشوند، شونه ای بالا انداخت و با کج کردنِ سرش جملش رو با حالت تمسخر آمیزی ادامه داد:
YOU ARE READING
Collapse | VKOOK
ActionCollapse ~ فروپاشی ❖ کاپل ⇐ ویکوک ❖ ژانر ⇐ درام، جنایی، اکشن، معمایی، انگست، اسمات ❖ روزهای آپ ⇐ یکشنبه ها ❖ نویسنده ⇐ Diba جئون جونگکوک، وکیل والا مقام های شهر سئول برای پیدا کردن خواهر گمشدهاش و رو کردن دست آدمهایی که از شغل و جایگاهشون برای منا...