با ستون کردن سیگار دیگری کنار خاکستر های به جا مونده از باریکه های سفید رنگ قبلیش، سرش رو از پشتی صندلی فاصله داد و همزمان با صاف کردن کمرش نظر نهاییش رو اعلام کنه:_ نمیشه، اون دختر نیمشه نامجون.
_ اما تو هنوز پیشنهاد منو نشنیدی!
ابرویی بالا انداخت و با لحن کلافه و عصبی جملاتی که پسرش تا الان تکرار کرده بود رو دوباره مرور کرد:
_ یک ساعته اینجا نشستی زیرگوشم میخونی باید ریوجینو بدیم به اون پسرهای که نمیدونم از کدوم قبرستونی یهو سروکلش پیدا شده که از قضا این پسر، پسر همون کسیه که ما تو این وضعیت برای برد توی انتخابات به مدارکی که از رقبامون در اختیارمون میزاره احتیاج داریم...منم گفتم خواهر جونگکوک نباید از دستم بره کجاشو نمیفهمی پسرم؟!
_ قرار نیست از دستمون بره!
با پوزخندی که به لب داشت از روی مبل تک نفره ی مقابل میز کار پدرش بلند شد و با ستون کردن دستاش دو طرف میز کمی به سمت جینمو که اون سمت روی صندلی نشسته بود خم شد:
_ هم به خواستمون میرسیم...هم اون دختر پیشمون میمونه.
_ نامجون...وقتم کمه...کارام زیاد، با من جمله بازی نکن حرفتو بزن.
با تر کردن لب هاش از حالت خمیدگی خارج شد و با فرو کردن دستاش توی جیبهای شلوارش به بی طاقتیِ پدرش خاتمه داد:
_ میخوام به ریوجین برادرشو نشون بدم!
با بلند شدن ناگهانی مرد بزرگتر از روی صندلی همچنان لبخندش رو حفظ کرد تا ادامه حرفش رو بزنه.
_ زده به سرت؟ میخوای خواهر برادرو به هم برسونی تا به جای کاخ آبی سر از زندان در بیارم؟
_ فکر نمیکنی زیادی بزرگشون میکنی؟ دو تا حرومزادهی بی پدرمادر میتونن مردی مثل تو رو به زمین بکشونن؟
با سکوت پدرش جمله قبلیش که با فریاد پدرش سرکوب شده بود رو ادامه داد:
_ قراره برادرشو بهش نشون بدم اما در ازاش میره تو خونهی اون پسره پارک...جیمین از من فقط این دخترو خواست منم بهش میدم پدرشم کاری که خواستیمو انجام میده، ریوجینم برای برادرشم شده از ما فرار نمیکنه...اینو بهش میفهمونم.
YOU ARE READING
Collapse | VKOOK
ActionCollapse ~ فروپاشی ❖ کاپل ⇐ ویکوک ❖ ژانر ⇐ درام، جنایی، اکشن، معمایی، انگست، اسمات ❖ روزهای آپ ⇐ یکشنبه ها ❖ نویسنده ⇐ Diba جئون جونگکوک، وکیل والا مقام های شهر سئول برای پیدا کردن خواهر گمشدهاش و رو کردن دست آدمهایی که از شغل و جایگاهشون برای منا...