بعد از زدن بالم لب روی لب های خشک شده اش، انگشت هاش رو میون موهای کوتاهش کشید تا کمی از بهم ریختگی درشون بیاره.از داخل آینه ی میز توالت نگاهی به صورت لاغر شدهاش انداخت و با بیرون فرستادن نفس سنگین شده اش، دستاشو از دو طرف به لبه ی میز ستون کرد.
بین نامجون و جیمین گیر افتاده بود و حالا جز دختری که برای پیدا کردن برادرش به هر خواسته ای تن میداد چیزی از خودش باقی نگذاشته بود...با کلافگی چشمهای غمدارش رو از تصویر خودش گرفت و بعد از صاف کردن کمرش، برای آخرین بار نگاهی به آینه انداخت.
با پاهای برهنه از پله های منتهی به سالن پایین رفت و به محض رسیدن به آشپزخونه، نگاهش روی کمر پسری که مشغولِ درست کردن قهوه بود ثابت شد:
_ صبح بخیر.
_ صبحت بخیر لوتوس، بیا اینجا صبحونه بخور.
نگاهی به میز چیده شده و لپ تاپی که مقابلش روی همون میز روشن بود انداخت و با گزیدن گوشهی لبش زمزمه کرد:
_ میشه برای منم قهوه درست کنی؟!
نیم نگاهی به دختری که هنوز اون طرف کانتر ایستاده بود انداخت و بعد از برداشتن لیوانش، قدمهاشو به سمت ریوجین کشید:
_ اینو برای تو درست کردم، میدونستم بیدار شدی!
نگاهش رو از چشم های خیرهی پسر فراری داد و بعد از به دست گرفتن ماگ قهوه اش، به اون طرف کانتر آشپزخونه پا تند کرد تا روبه روی صندلی جیمین بشینه.
گوشه ی لبش از حرکات دختر کمی بالا کشیده شد و با برگشت به پشت سرش، نگاهش رو به لپ تاپی که روشن مونده بود دوخت.
موسش رو به دست گرفت و بعد از چند کلیک، لپ تاپش رو بست و گوشه ای از میز قرار داد:
_ صبحونتو کامل بخور منم میرم یه دوش بگیرم.
لب هاشو روی هم فشرد و با تکون دادن سرش حرف پسر رو تایید کرد:
_ باشه...بابت قهوه هم ممنون!
برگشت تا به سمت طبقه ی بالا حرکت کنه که با به یاد آوردن چیزی دوباره به طرف ریوجین چرخید:
YOU ARE READING
Collapse | VKOOK
ActionCollapse ~ فروپاشی ❖ کاپل ⇐ ویکوک ❖ ژانر ⇐ درام، جنایی، اکشن، معمایی، انگست، اسمات ❖ روزهای آپ ⇐ یکشنبه ها ❖ نویسنده ⇐ Diba جئون جونگکوک، وکیل والا مقام های شهر سئول برای پیدا کردن خواهر گمشدهاش و رو کردن دست آدمهایی که از شغل و جایگاهشون برای منا...