Chapter 21 🎻⚖️

610 63 3
                                    

¡Ay! Esta imagen no sigue nuestras pautas de contenido. Para continuar la publicación, intente quitarla o subir otra.

به محض کوبیده شدن دست بازپرس روی سطح میز فلزی، نگاه سردش رو از مرد گرفت و به چشمهای زن ایستاده در کنارش خیره شد

¡Ay! Esta imagen no sigue nuestras pautas de contenido. Para continuar la publicación, intente quitarla o subir otra.


به محض کوبیده شدن دست بازپرس روی سطح میز فلزی، نگاه سردش رو از مرد گرفت و به چشمهای زن ایستاده در کنارش خیره شد.

_ یک بار دیگه ازت میپرسم، کیم تهیونگ دیروز به چه دلیلی اصرار به ملاقات با تو داشت؟

_ دنبال برادرم میگشت.

بازپرس صورتش رو با حالت خاصی مچاله کرد و با تن صدایی بالارفته به یونگی توپید:

_ جوابای کوتاه و چرت تحویلم نده مین...کیم تهیونگ و پارک جیمین کجان؟

_ حرفم همونی بود که شنیدید...مگه رد گوشیشو نگرفتید؟ غیر از اون نه شماره‌ای ازش دارم...نه آدرسی!

_ برادرت...همون جونگکوکی که ازش حرف میزنی، اون قطعا آدرس یا شماره‌ای داره.

پوزخندی به جمله‌ی زنِ ایستاده در مقابلش زد و با تکون دادن سرش به نشونه‌ی تاسف، با همون لبخند جا خوش کرده گوشه‌ی لبش به تمسخر گفت:

_اگه به برادرم میتونستم دسترسی پیدا کنم دیگه چه نیازی بود دنبال تهیونگ بگردم؟

بازپرس نیم نگاهی به افسر کنارش انداخت و همزمان با تکون دادن سرش به تایید از روی صندلی بلند شد طوری که با کشیدگی پایه‌های فلزیش روی سطح زمین، اعصاب شنوایی هر سه نفرشون تحریک بشه:

_ میگیم پارک جیمین یه سوءتفاهمه و تو اطلاعی ازش نداشتی، هر چند دوربینای هتل همه چیز رو ثبت کردن اما قبول...تو چیزی نمیدونی...

مرد سن و سال دار به سمت دو افسر پشت سرش چرخید و با نگاهی ریز شده ادامه داد:

_ اما کیم تهیونگ یکی از مهمترین افراد این دولت رو کشته، یک شهردار...رئیس جمهور آینده رو به قتل رسونده میفهمی یعنی چی؟

Collapse | VKOOKDonde viven las historias. Descúbrelo ahora