توی ماشین درحال رفتن به باشگاه بود و به شب گذشته فکر میکرد.
به وقتی که توی آغوش جونگکوک آروم گرفت و با نوازش شدن صورتش توسط دست پسر، کنترل ضربان قلبشو از دست داد..حقیقتا جیمین تا به حال فقط با دخترها رابطه داشت و تصور میکرد استریته اما.. حالاتی که با بودن کنار جونگکوک داشت، تمام اعتقاداتش رو نقض میکرد. جیمین آدم رکی بود و این، درمورد احساساتش هم صدق میکرد. با خودش که تعارف نداشت!
شاید..
بهتر بود یه فرصت به خودشون میداد؟ سرشو به پشتی صندلی تکیه داد و چشم بست. فکر کردن درمورد این موضوعو، به یه زمان مناسب موکول کرد.بعد از تعویض لباس، از رختکن خارج شد و به سمت دستگاهها رفت. کندن نگاهش از زمین بوکس سخت شده بود.
جونگکوک هربار میدید که جیمین با اشتیاق به اون قسمت از باشگاه نگاه میکنه..
جلوتر رفت و دستشو بالا برد تا چند تار موی پسر رو که روی چشمهاش بود کنار بزنه: میخوای امروز بوکس کار کنیم؟
برقی که توی مردمک چشمهاش افتاد، به وضوح قابل دیدن بود! جیمین هیجان زده، وجود دست جونگکوک بین موهاشو فراموش کرد: میتونیم؟
جونگکوک لبخند زد و بعد از مرتب کردن آخرین تار، سرشو پایین و بالا کرد: البته..
دوتایی به گوشه باشگاه رفتن و به گرم کردن بدنشون مشغول شدن. جونگکوک درحالی که به دستهاش چرخش میداد، پرسید: این اولین باریه که میخوای انجامش بدی؟
: نه.. من قبل از اینکه یه آیدل بشم، بوکس کار میکردم.
پوزخند تلخی روی لبش شکل گرفت و توی دلش ادامه داد: که البته اونم به لطف پدرم، فقط چهارماه طول کشید چون به نظر اون، بوکس برای من مناسب نبود!
به سمت دستکشها رفتن. فقط سه تا دستکش به رنگ مشکی و آبی و زرد وجود داشت. جیمین بدون دلیل دست دراز کرد و با برداشتن رنگ زرد، لبخند روی لب جونگکوک نشوند.
وارد زمین شدن..
ضربات شکل گرفت و بدناشون با قطرات عرق برق میزد. جونگکوک اونقدرا هم حرفهای کار نمیکرد و فقط ضربات رو دفع میکرد. مدت زیادی از آخرین باری که جیمینش بوکس کار کرده بود میگذشت و اصلا دوست نداشت ضربهای به صورت زیبای پسرش بزنه!جیمین نفس نفس زد و آروم پرسید: چرا.. انقد.. محتاط عمل میکنی؟
پسر بوکسور لبخند زد و ضربه پسر رو دفع کرد: جیمیناا، اگه بخوام محتاط نباشم ناک اوت میشی!
و در ادامه، لحنشو منحرفانه کرد تا لاس بزنه: حیف نیست بدنت با مشتهام کبود بشه؟ شاید بهتره طور دیگهای کبو..
ضربهای که جیمین در طی حواس پرتی پسر به شکمش زد، اون رو از گفتن ادامه جمله اش منع کرد: آخخ..
YOU ARE READING
Yellow
Romance:قلبم داره برای تو میشه جونگکوک! امیدوارم اینو یادت بمونه و خوب از قلبی که میدم دستت مراقبت کنی. ☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆ : عوضی! تو یه عوضی ای که حتی به حریم خصوصیم هم رحم نکردی. ژانر: روزمره، عاشقانه