به جونگکوک نگاه کرد و با کنجکاوی پرسید: خب، کجا میریم؟
ابروی جونگکوک بالا رفت و پسر از حالت صورتش فهمید قراره لاس بزنه: میریم جایی که بتونم درست نگاهت کنم!
جیمین لب پایینشو بین دندوناش فشرد و تلاش کرد پسر کوچیکتر لبخندشو که قصد داشت پررنگ بشه رو نبینه.
چندثانیهای بینشون سکوت شکل گرفت تا بالاخره جونگکوک جواب داد: حدس میزنم قراره خوشت بیاد.
جاده کوهستانی بود و سرسبز به نظر میاومد. وقتی به مقصد رسیدن، پسر آیدل چندثانیهای رو به اطراف نگاه کرد و خوشبختانه اونجا خلوت بود.
چهار روز قبل رو به یاد داشت که وقتی تو خونه جونگکوک، سرشو روی پاهاش گذاشته بود و باهم فیلمی رو تماشا میکردن، پسر ازش خواست آخر هفته رو باهم به گردش برن و جیمین با مطمئن شدن از خالی بودن برنامهاش، تایید کرده بود!
با رسیدن به روستای کوچیک و سرسبزی که زیباییش وصف نشدنی بود، تمام وجودش چشم شد..
مدت زیادی از دیدن همچین منظرهای میگذشت. شاید چیزی حدود پنج سال!
.
.
بعد از وارد شدن به خونه ویلایی چوبی فوقالعاده زیبای جونگکوک، جیمین گیج شده به سه اتاق موجود نگاه کرد و با راهنمایی پسر به سمت اتاقی رفت.چمدون کوچیکش رو گوشهای از اتاق گذاشته بود و با قرار گرفتن چمدون جونگکوک درست همون بغل، متوجه شد که قراره شب رو توی یک اتاق سر کنند.
با صورتی که به سرخی میرفت، به سمت حمام گام برداشت و خبرِ گرفتنِ دوش کوتاهی رو به گوشهای پسر بوکسور رسوند.
به محض خروج از حمام و پوشیدن لباسهاش، از اتاق بیرون رفت و چشمهاش به دنبال پسر گشت!
جونگکوک رو توی آشپزخونه پیدا کرد.
پیشنهاد کمک داد و فقط با مخالفت پسر مواجه شد. صندلی میز براش کنار کشیده شد و دوستپسر جنتلمنش با دست به نشستن دعوتش کرد.لبخند زد و پشت میز نشست.
جونگکوک حین آشپزی غرق کارش بود و خدای من! این پسر فوقالعاده به نظر میرسید.
تنها چیزی که توی ذهن جیمین میچرخید فقط ثبت این صحنه بود.موبایلشو از جیب شلوارش خارج کرد و با باز کردن دوربین، مشغول عکس گرفتن شد.
حتی پشت دوربین بودن هم از جذابیتهای مرد روبروش کم نمیکرد!
جیمین غرق شده بود..
اونقدری که حتی متوجه چرخش جونگکوک و نگاهش نشد.با ذوق بخاطر عکسهایی که شکار کرده بود لبخند میزد و احساس نگاه جونگکوک روی خودش، باعث هول شدن و افتادن گوشی از دستش شد.
کمرشو خم کرد تا موبایلشو از روی زمین برداره و بعد از نشستن دوباره سرجای خودش، بوکسور رو با لبخند پلیدی مقابل خودش دید.
YOU ARE READING
Yellow
Romance:قلبم داره برای تو میشه جونگکوک! امیدوارم اینو یادت بمونه و خوب از قلبی که میدم دستت مراقبت کنی. ☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆ : عوضی! تو یه عوضی ای که حتی به حریم خصوصیم هم رحم نکردی. ژانر: روزمره، عاشقانه