part 5

392 75 43
                                    

وارد باشگاه شد و اولین صحنه‌ای که دید، جونگکوک بود با موهایی که از پشت بسته شده.
کیوت؟ مطمئنا الان با این هیکل و این تیپ تنها کلمه " هات " مناسبش بود!: سلام..

+ خوش اومدی جیمین. تا لباساتو عوض کنی منم اینجارو اوکی می‌کنم.

وارد رختکن شد و لباس‌های تنشو با یه شلوارک و تاپ لش عوض کرد. موهاش تقریبا بلند شده بود اما متاسفانه فراموش کرده بود تا باخودش کش بیاره پس فقط بیخیالش شد و با برداشتن قمقمه آب به سالن رفت.

به زور نگاهشو از ته سالن که سن بوکس بود کند و به جونگکوک گفت: من آماده‌ام.

سخت بود چشم برداشتن از جیمین اما، به هر سختی‌ای بود فقط لبخند زد و نگاهشو به تردمیل سوق داد: با این شروع می‌کنیم.

پسر آیدل روی تردمیل ایستاد و جونگکوک کنارش قرار گرفت تا سرعتو تنظیم کنه: فعلا با این سرعت شروع کن..

گفت و خودش کناری نشست تا پسر رو زیر نظر بگیره. جیمین پنج دقیقه‌ای دوییده بود و جونگکوک کلافه از جاش بلند شد و چیزی رو از توی کشوی میزش برداشت.

جیمین بی‌حواس موهاشو عقب فرستاد و چشم چرخوند. یه فراموش کاری کوچیک باعث اذیتش شده بود. تصمیم گرفت از جونگکوک بپرسه چیزی برای بستن موهاش وجود داره یا نه اما قبل از اینکه لب‌هاشو باز کنه، دست جونگکوک رو دید که از بغلش رد شد و دکمه تردمیل رو فشرد. کم کم سرعتش کم شد و جیمین چرخید..
چرخشی که باعث هول شدنش شد چون محض رضای گاد جونگکوک تو فاصله‌ای کمتر از نیم متر ازش قرار داشت.

کمی عقب رفت و موهاشو بالا فرستاد. هنوز هم بخاطر دوییدن نفس می‌زد و جونگکوک از بازدم‌های پسر دم می‌گرفت. حتی خود بوکسور هم انتظار نداشت فاصلشون انقدر نزدیک باشه و الان داغ شدن و رنگ گرفتن صورتشو حس می‌کرد.

با کمی مکث زمزمه کرد: یه لحظه بچرخ..

جیمین با حالت گنگی لب زد: ها؟

جونگکوک جوابی نداد. فقط دست جلو برد و با گرفتن کمر و شکم پسر، اون رو چرخوند: می‌خوام موهاتو ببندم!

جیمین خجالت‌زده و هول‌شده، چشم درشت کرد و همزمان با برگشتنش گفت: من خودم م..

جونگکوک دوباره چرخوندش و موهایی که آرزوی لمسشون رو داشت، توی دستش گرفت. با دست دیگه اش، دست دور شکم پسر پیچید و اون رو به سمت خودش کشید.. و حالا مشغول بستن موهاش بود.

دم عمیقی گرفت تا عطر موهاشو به خاطر بسپره و جیمین معذب لب گزید. چرا لمس‌های جونگکوک باعث می‌شد حس کنه گونه‌اش به رنگ قرمز درمیاد؟

جونگکوک عمدا آروم انجامش می‌داد اما متاسفانه دیگه موهای پسرش بسته شد و مجبور شد به عقب کشیدن دست‌هاش!

جیمین زیر لب تشکر کرد و نگاه از نگاه پسر بوکسور دزدید و به سمت دستگاه بعدی رفت.. جونگکوک انگار که توی خلسه فرو رفته باشه، بی حرکت نشست و دست‌هایی که مشت کرده بود تا عطر موهای جیمین ازش خارج نشه رو جلوی بینی اش گرفت تا بو بکشه.. این دست، قرار نبود اون دست سابق بشه!
.
.
جیمین دوش کوتاهی گرفت و بعد از پوشیدن لباسش، از رختکن خارج شد.. با دیدن سگی کنار جونگکوک، چشم‌هاش درشت شد: اوه، این تا الان کجا بود؟

Yellow Where stories live. Discover now