part 10

381 65 7
                                    

حتی یک ساعت هم زمان نبرد تا دیزاینر جواب داد. همونطور آنلاین فرم‌هارو پر کرد. قرار شد فردا عصر قردادی رو امضا کنن و بعد از یک ماه خونه رو بهش تحویل می‌دادن.

راضی و خوشحال به آشپزخونه رفت اما صبر کن! این یک ماه باید کجا می‌موند؟

ثابت ایستاد و به‌خاطر تمرکز، اخم کمرنگی بین پیشونیش شکل گرفت. جینا درست چند ساعت قبل بهش گفت قصد داره کوتاه مدت توی خونه جین زندگی کنه و جیمین به هیچ وجه دوست نداشت خلوت هیونگ و دوست‌دخترشو به هم بزنه.

شاید..باید مزاحم ج..

صدای در خونه از فکر خارجش کرد.حدس می‌زد جونگکوک باشه و همینطور هم بود. با لبخندی از جلوی در کنار رفت و با سر اشاره کرد تا وارد خونه بشه.

پسر بوکسور وارد شد و خودش درو بست. اما جلوتر نرفت.. جیمین سوالی بهش خیره شد و پسر کوچیک‌تر فقط پرسید: بغلت کنم؟

جیمین مات موند و جونگکوک توضیح داد: حس کردن قلبت روی قلبم عالیه!

لبخند روی لب‌های پسر بزرگتر نشست و دستاشو باز کرد. جونگکوک راضی از گرفتن تایید، جلو رفت و آغوش دوست‌پسرشو به خودش هدیه داد. اولین کار بعد از فرو رفتن تو آغوش همدیگه، نفس عمیقی بود که پر از حس خوب خارج شد و چشم بستند. جیمین سر روی شونه جونگکوک گذاشت و جونگکوک دم‌های عمیقی از عطر پسر گرفت.

درسته که خودش هم از همین عطر استفاده می‌کرد اما مطمئنا وقتی بوی بدن پسر موردعلاقه‌اش با عطر مخلوط شده بود، فرق داشت با بوی عطر و بدن خودش!

بعد از گذشت دقیقه‌ای، هردو خود خواسته از هم جدا شدن و باز هم نفس عمیقی کشیدن. با یه آغوش کوتاه، پر از حس‌های خوب شده بودن..

: بریم بشینیم.

جونگکوک با سر تایید کرد و به سمت مبل‌ها حرکت کردن: چیکار می‌کردی؟

جیمین گوشش رو خاروند و به فضای خونه تک نگاهی انداخت: با یه دیزاینر صحبت کردم. قراره یکم تغییر به خونه بدم.

جونگکوک ابرو بالا انداخت. باید از این فرصت استفاده می‌کرد مگه نه؟ اون مطمئن بود طی مدتی که قراره اینجا تغییر کنه، پسر نباید توی خونه بمونه: اوه عالیه!کجا قراره بمونی این مدت؟

جیمین مکث کرد.. نمی‌دونست!: راستش خودمم نمی‌دونم. درست قبل از اینکه بیای داشتم بهش فکر می‌کردم.

جونگکوک بالا تنه‌اش رو به سمت دوست‌پسرش کشوند:اگه دوست داشته باشی می‌تونی پیش من بمونی.

و لحنشو با لاس زدن ترکیب کرد: البته من ترجیح میدم اینجارو اجاره بدی و تا ابد پیش خودم زندگی کنی جیمین شی!

جیمین خندید و مشت آرومی به بازوی پسر تقدیم کرد: یااا.. من مزاحمت نمی..

جونگکوک اخم کرد: واقعا داری می‌پرسی جیمین؟ فکر کنم دوست‌پسرتم!

Yellow Where stories live. Discover now