تیـــزری از داستــان

480 65 10
                                    

ᯏHunLay

محکم تر آلفاش رو بغل کرد و به زمین فشاری آورد تا اون رو تکیه اش کنه و بالا ببره و هر دو رونش رو دور کمر مرد بزرگتر حلقه کرد.
لب‌های خیس و پف کرده از بوسه اش رو به گوشِ سهون چسبوند و با لحن اغواگرانه‌ش زمزمه کرد
_مراقب کوچولوتره باش
لاله ی گوش همسرش رو به دندون گرفت و ناله‌یِ مردونه‌َش رو شنید که مستقیم روی دیکش اثر میذاشت و باعث ترشح اسلیک بیشتری میشد. آروم تر از قبل ادامه داد
_و این کوچولو رو تا جایی که میتونی محکم به فاک بده، آلفا!
سهون نفش رو صدادار بیرون داد و بی درنگ قدمی به جلو برداشت و کمرش رو به آینه چسبوند و سرش رو توی گردنش فرو برد و نقطه ی شیرینش رو مکید که کبودی‌هایی که از قبل روی ترقوه اش قرار داشتن رو تشدید کرد. زبونش رو روی جای گازهاش کشید و روی پوستش غرید
_امگای من هر جوری که بخوای به فاکت میدم. لعنتی امگا بوت .... فاک بوت داره دیوونه ام میکنه
سرش رو عقب برد و با نگاه گیج و خماری بهش زل زد.
ییشینگ با لبخند شیرینی صورتش رو توی دست‌هاش گرفت.
_بالآخره حسش کردی، آلفا؟
بوسه ای روی لب‌های کمانی همسرش نشوند.
_میدونی کی باعثش شده؟ میدونی کی اونقدر خوب امگاش رو به فاک داده که باردارش کرده؟
بینیش رو روی چشم های گربه مانند پسرش کشید.
_میدونی کی هر شب نات بزرگش رو توی امگای خیسش فرو برده و کام داغش رو توش خالی کرده؟

𝐅𝐞𝐚𝐫 𝐎𝐟 𝐋𝐨𝐬𝐬

ᯏChanBaek

_چی شده اومدی اینجا؟
لیسی به لب هاش زد و‌ نگاهی به چشم های ستاره بارون آلفا انداخت
_برات یه عالمه بوسه نگه داشتم آلفا؛ گفتم شاید دلت بخواد روی لب هات بکارمشون!
چانیول سرش‌ رو پایین انداخت و ‌پوزخندی زد
_فقط همین؟ یعنی تو‌ دلت برای سنگینی تنم‌ روی تنت وقتی ناله هات با صدای فنرهای تخت مخلوط میشه، تنگ نشده؛ توت فرنگی؟
بکهیون قدم های اغوا گرانش رو به سمت آلفای رو به روش برداشت، خودش رو تو آغوش مردش غرق کرد و بوسه ای روی شاهرگ گردنش زد. چانیول لب هاش رو مماس لاله گوش پسرِ تویِ بغلش قرار داد و لب زد:
_دلم میخواد کور ترین گره دنیا پیچش دستام دور تنت باشه، تا انقدر چشم ها و لب هات رو ببوسم، تا از آرامش داشتنت، آروم بگیرم.
بکهیون دستش رو نوازش وار روی عضله های مردش کشید و با صدایی که کمی بم شده بود، لب زد
_پس چرا فقط شروعش نمیکنی، آلفا؟

𝐅𝐞𝐚𝐫 𝐎𝐟 𝐋𝐨𝐬𝐬

ᯏKrisHo

سرش رو از توی اشپزخونه در اورد و با لحن بانمکی پرسید
_برگشتی ریس؟
اطراف رو از نظر گذروند اما کریس رو پیدا نکرد
_هی کجایی؟ هر جور قایم بشی عطرتُ حس میکنم گرگِ ابله
با شیطنت گفت و برگشت توی اشپزخونه چون استیکش در حال سوختن بود
_داشتم دستامُ میشستم نمیخواستم قایم بشم که
کریس با خنده جوابش رو داد و وارد اشپزخونه شد. همون طور که به جفتش در حال اشپزی با پیشبنده سفید و گل گلی نزدیک میشد، دستاش رو از پشت دور شکمش حلقه کرد و بوسه ی ریزی روی گردنش کاشت
_کدبانو شدی؟
سوهو کامل نادیدش گرفت
_چرا زود برگشتی؟
کریس به نادیده گرفته شدن عادت داشت چون میدونست بتای زیباش خجالت میکشه اما اصلا قصدِ نشون دادنش رو نداره.
همون طور که بدنِ خوش فرمِ جفتش رو به خودش، میفشرد ادامه داد
_تمریناتمون زودتر از چیزی که فکرشُ میکردم تموم شد
سوهو زیر لب هومی گفت و به سمت یخچال رفت. همون طور که راه میرفت، کریسی که مثل خرچنگ بهش چسبیده بود هم به این ور و اون ور کشیده میشد.
سوهو خنده ای کرد
_ولی دلیلی که تو رو اورد اینجا این نیست، هست؟
جفتش همیشه باهوش بود
_خب دلم برات تنگ شده بود این کجاش بده؟
کریس با مظلومیت ساختگی گفت و سوهو پوزخند زد
_الان نه.. غذا میسوزه
کریس همیشه از این بابت ممنون بود بدون این که چیزی بگه، سوهو متوجه میشد. همیشه متوجه خواسته و نیاز های اون میشد حتی نیازی نبود به زبون بیاره
_من که چیزی نگفتم
خودش رو به اون راه زد و با یک دستش چونه‌ی سوهو رو گرفت و به سمتِ خودش چرخوند تا لب‌های قلوه ایش رو ببوسه. اول لب‌هاش رو خیلی نرم روی لب‌های درشتِ سوهو گذاشت و مک ارومی بهش زد، قسمت ریزی از پوست لبش رو با لب‌های خودش فشرد و صدای اووم مانندی از خودش در اورد. کمی فاصله گرفت، در حد چند میلیمتر و این بار لب بالاییِ سوهو رو هدف قرار داد تقریبا کل اون گوشتِ نرم رو توی دهنش کشید و بهش مک زد گاز های ریزی میگرفت و زبون میکشید تا قشنگ مزه مزه اش کنه اهمیتی نمیداد که سوهو باهاش همکاری میکنه یا نه چون اگه مخالفتی داشت اصلا بهش اجازه ی پیشروی نمیداد و این بی حرکت موندنش نشون میداد که داره لذت میبره.

𝐅𝐞𝐚𝐫 𝐎𝐟 𝐋𝐨𝐬𝐬 🐾 ترس از دست دادنWhere stories live. Discover now