حلقه شدن دستهای قویای دور کمرش باعث شدن دست از ور رفتن با موهاش برداره و از تویِ آیینه به مردش که همیشه اینکار رو انجام میداد نگاه کنه
_ زیادی جذاب شدی کلوچه
سهون با پوزخند گفت و بوسههای ریزی به گردن ییشینگ زد
-همش برای توعه ویکتور ... خودتم میدونی
سهون امگاش رو برگردوند و دستهاش رو دورش محکم کرد تا بدنهاشون چفت هم بشه:
_ میدونم قلب وگرنه ابدا اجازه نمیدادم پاتُ از اتاق بیرون بذاری
ییشینگ به لحنِ جِدیه مردش خندید و با گذاشتن بوسهی سطحیای رویِ لبهاش به سمتِ در هدایتش کرد
_ بریم قرارمون دیر میشه
_ هنوزم مطمئنی که میخوای باهام بیای؟
سهون در حالیکه دستهاش رو دور کمر امگاش حلقه کرده و سمته پلهها میرفتن، پرسید
_ البته که میخوام هون، بعد از ازدواجمون تو هیچوقت منُ به ملاقاتهای مهمِ کاریت نبردی
_ شینگ اکثر ملاقاتهای من خطرناک بودن و نمیتونستم سر تو ریسک کنم ... همون شب اول آشناییمونم بهت گفتم که دشمن زیاد دارم، هرچند این ملاقاتم فقط یه سری معامله با ومپایراس نه چیز دیگه ای.
سهون جدی و با صدای بم برای همسرش توضیح داد
_ درک میکنم هون ولی توام قبول کن من بعضی وقتا نیاز دارم مرزامُ مالکیتمُ درموردِ چیزایی که برایِ منه به بقیه نشون بدم
شینگ با نشوندنه لبخندی رویِ لبهاش و فشار دادنه دست آلفاش آروم از سهون فاصله گرفت و به سمت هال رفت. با دیدن بکهیون که دانبی و هانول رو روی مبل نشونده و باهاشون بازی میکنه با نیشخندی که از رویِ لبهاش پاک نمیشد نزدیک به گوشِ امگا زمزمه کرد
_ خوش میگذره هیونگ؟
بکهیون که بعد از این همه مدت اخلاقایِ پسرِ روبروش رو میشناخت به سمتش برگشت و بهش چشم غره رفت
_ خوب میدونم این الان ارامش قبل از طوفانِ این دو تا وروجکه
ییشینگ بلند خندید و جلوی کاناپه زانو زد
_ ماپا داره میره، عمو بکهیونیُ اذیت نکنید اتیش پاره های من
خم شد و بوسهیِ ابداری به گونههای برجسته دوقلوهاش زد.
درسته که اونها تازه به دنیا اومده بودن اما بعنوانِ تولههایِ یه جفت حقیقی سرعت رشدشون عالی بود هر چند جفتشون به سنِ نوزادایِ چند ماهه نمیخوردن و بیشتر شبیه به بچههای یک ساله بودن.
دو قلوها کمی برای رفتن ییشینگ نق نق کردن اما اون با نوازششون از جا بلند شد و سمت سهون که جلوی در ورودی منتظرش بود رفت و قبل از خروج از عمارت هر دو با هم دستی برای بکهیون تکون دادن.
YOU ARE READING
𝐅𝐞𝐚𝐫 𝐎𝐟 𝐋𝐨𝐬𝐬 🐾 ترس از دست دادن
Werewolf🍋 فیکشن : ترس از دست دادن 🍋 ژانر : امپرگ ، عاشقانه ، فانتزی ، اسمات ، وروولف ، امگاورس 🍋 نویسنده : روشنا 🍋 کاپل : هونلی ، چانبک ، کریسهو 🍋 اولین رقص در کلمهها : [ بیست و ششم بهمنِ ۱۴۰۲]