❄️ پارت سه • متعلق به من

207 46 24
                                    

قدم‌های آرومشون رو از داخل سالن بیرون گذاشتن و با نزدیک شدن به شرولت آخرین مدل بکهیون در حالیکه کمرش بینِ دست‌های چانیول بود به چشم‌های مردش خیره شد

-من میرونم یول

و منتظر برای جواب نگاهش کرد، هر چی بیشتر نگاهش میکرد بیشتر متوجه حال خسته‌اش میشد. دستش رو آروم بالا آورد و روی صورت چانیول گذاشت و گرمای زیادی رو سرِ سرانگشت‌هاش حس میکرد.

چانیول لبخند محوی زد و اجازه نداد همسرش از بین دست‌هاش بیرون بیاد. صورتش رو نزدیکتر برد و برخلاف چیزی که تک تک سلول‌های بدنش بهش میگفتن بوسه آرومی کنار لب بک زد. لب‌هاش رو چند ثانیه همونجا نگه داشت و از نفس‌های پسر کوچیکتر متوجه الکلی که به نظر توی خونش بود شد.

بوی تیزِ الکل زیر بینیش پیچید و به سرعت و متعجب سرش رو بالا گرفت و به چهره‌َش نگاه کرد، یول خوب میدونست چقدر طعم تلخِ الکل هیونیش رو آزار میده اما قطعا دلیلی داشت که عزیزکرده‌َش سعی کرده خودش رو با اون آروم کنه.

فشار دستش رو دور کمرش کم و حلقه دست‌هاش رو باز کرد که بک بلافاصله پشت فرمون نشست.

چانیول نفس عمیقی کشید و به سمت در جلوی ماشین رفت و باز کرد و به محض اینکه داخلش نشست، دستش رو به سمت کمربند ایمنیش برد و همینطور که میبستش زمزمه کرد

_بیب؟

_یولی؟

بکهیون با لحن آرومی جواب داد و منتظر شد تا چانیول حرف بزنه و بعد ماشین رو به حرکت در آورد و با خونسردی به طرف چانیول نیم نگاهی انداخت، درست حدس زده بود احتمالا واکنش شوکه شده‌ی مردش بخاطر الکل خوردنش بود.

_چیزی نیاز داری؟

_م-مستی یاسِ من؟

صدای چانیول رنگ عجیبی گرفت و این باعث شد بکهیون لبخند محوی بزنه، نگرانی مردش اون لحظه پررنگ‌ترین حسی بود که میتونست ازش ببینه و این خوشحالش میکرد، شاید چانیول تحمل یه بطری سوجو رو نداشت اما بکهیون به خوبی ظرفیتش بالا بود و میتونست برای مست شدن شات‌های زیادی رو بالا بده، اما چانیول ازش اطلاعی نداشت و حالا دیدنه قوطی‌های مشروب داخل ماشین گیجش میکرد! از کِی تا حالا هیونیش به جز خودش به الکل پناه می‌برد که خبر نداشت!

_نه، مست نیستم فقط چند تا بطری سوجو برای خودم و برای تو آب جو تویِ ماشین گذاشتم، چون تو رو نمیدونم اما من حس کردم احتمالا بهشون نیاز داشته باشم!

نفس عمیقی کشید و به مزه و خوراکی‎های کنارش اشاره زد.

_اگه گشنه ات شد داخلش خوراکی‌َم هست میتونی-...

_نیاز داشتی؟

چانیول هنوز توی جمله ی اول بکهیون گیر کرده بود و نمیفهمید چرا باید به الکل الان نیاز داشته باشه و جواب آروم پسرش گیجش میکرد.

𝐅𝐞𝐚𝐫 𝐎𝐟 𝐋𝐨𝐬𝐬 🐾 ترس از دست دادنWhere stories live. Discover now