سهون کت مشکیش رو درآورد و اون رو به دست دختر خدمتکاری که کنارش ایستاده بود داد. کف دست بزرگش رو پایین کمر ییشینگ گذاشت و با فشار آرومی به سمت وسط اتاق هدایتش کرد. وقتی نزدیک گوشش زمزمه کرد که مراقب پله ی کوتاه باشه به سوهو که در سمت مقابلشون ایستاده بود و با لبخند عجیبی تماشاشون میکرد، خیره شد.
ییشینگ ساکت بود. هر از گاهی لبخندی میزد و یا سری برای احوال پرسی با افراد جمع تکون میداد اما از اول شب حتی یک بار هم صدای خنده یا لحن ملایمش که قلب سهون رو نرم میکرد به گوشش نرسیده بود.
سهون این ییشینگ رو نمیخواست کسی که برعکسه چند روز قبل انگار کمی محتاطتر برخورد میکرد و شیطنتش تحت الشعاع قرار گرفته! اونها اونجا بودن تا رسما مراسم میت و جفت شدنشون رو برگزار کنن و این بار بعنوان جفت به زندگیشون برگردن.
-خانم ها
صدای بلند چانیول شنیده شد و در ادامه اتاق توی سکوت فرو رفت.
-آقایون
مردِ آلفا کف دستهاش رو به هم کوبید و پشت سر رییسش ایستاد
-جناب ویکتور و امگاش قراره مراسم رو آغاز کنن لطفا جلوتر بیاید
ییشینگ با شنیدنه صدای بمِ چانیول نفس لرزونی کشید، سهون بهش گفته بود که فقط یک سری از افرادی که خیلی به خونوادهاش نزدیکن توی سالن هستن تا شاهد میت کردن و پیوندی باشن که بینشون به وجود میاومد.
میدونست که شونههاش احتمالا پایین افتادن و بهتر از اون میدونست دلیلِ نگرانیش چیزه دیگه ایه! شینگ به خوبی میدونست که هر زوجی بعد از اون مراسم، پشت پردهها میرفتن تا اولین رابطهی جنسیشون رو تجربه کنن و سهون بهش اطمینان داده بود هرگز جلوی چشم بقیه همچین اتفاقی نمی افته اما استرس داشت هرچند ته دلش میدونست که از پس اون مراسم ساده بر میاد.
سهون کنارش ایستاده بود و مصمم به حضاری که یک قدم به سمتشون بر میداشتن تا حلقه ی دورشون رو تنگتر کنن خیره شده بود. در کنارشون مردی با کت و شلوار شکلاتی کوسن ارغوانی رنگی رو روی دستش نگه داشته بود و روی اون جعبه ای کوچیک و چوبی قرار داشت که امگا میدونست در بردارنده ی حلقه هاشونه.
احساس میکرد اگه اون انگشتر رو لمس کنه کل وجودش به آتیش کشیده میشه. شینگ امگایِ آزادی بود و میترسید که با بیاحترامی به سنتهای عجیبِ مربوط به ازدواجِ جفتهای حقیقی برای خودش و هیونگاش دردسر درست کنه!
سهون کنارش جا به جا شد و ییشینگ، چانیولی رو دید که دستش رو روی شونه اش گذاشت
-رو به روی هم
چانیول زمزمه کرد و شینگ در حالی که لب پایینیش رو به دندون گرفته بود، به آلفاش خیره شد.
YOU ARE READING
𝐅𝐞𝐚𝐫 𝐎𝐟 𝐋𝐨𝐬𝐬 🐾 ترس از دست دادن
Werewolf🍋 فیکشن : ترس از دست دادن 🍋 ژانر : امپرگ ، عاشقانه ، فانتزی ، اسمات ، وروولف ، امگاورس 🍋 نویسنده : روشنا 🍋 کاپل : هونلی ، چانبک ، کریسهو 🍋 اولین رقص در کلمهها : [ بیست و ششم بهمنِ ۱۴۰۲]