⁰³ • ᴵ ᶜᵃⁿ ᵇᵉ ᵗʰᵉ ˢᵘᵇʲᵉᶜᵗ ᵒᶠ ʸᵒᵘʳ ᴰʳᵉᵃᵐˢ

294 86 179
                                    

جونگین برای آخرین بار نگاهی دور تا دور خونه انداخت و وقتی از مرتب بودن همه چی مطمئن شد نفس راحتی کشید

اونقدر به تمیزی اهمیتی فراتر از چیزی که باید نمیداد ولی مرتب بودن براش مهم بود ‌. علی الخصوص وقتایی که پسر واحد رو به رویی قرار بود به خونه ش بیاد !

بخشیش به این خاطر بود که جونگین معمولا بجز سهون مهمون دیگه ای نداشت . خیلی بیرون نمیرفت و کارشم توی خونه انجام میشد . دوست صمیمیش برای تحصیل به آلمان رفته بود و میونه جالبی بین جونگین و خانواده ش وجود نداشت . دوری و دوستی !

جونگین ادم تنها یا اونقدر درونگرایی نبود ولی جای خاصی نمیرفت که بخواد با ادم جدیدی آشنا بشه . علاقه ش به خونه موندن میل اجتماعیش رو تا حدی سرکوب میکرد و شاید همین دلیلی بود که به محض دیدن سهون تصمیم گرفت رابطه خوبی بینشون بسازه

سهون یه پسر مجرد توی واحد رو به رویی بود و با وجود اینکه مشکل خاصی با خارج از خونه نداشت و تنبلی هم محدودش نمی کرد ، از نظر جونگین شرایطی مشابه خودش داشت

بدون رفت و آمد آنچنان به واحدش ولی خوش برخورد و خوش قیافه !

خب که چی؟ جونگین قبول داشت خوش قیافه ست و این از نظرش کاملا اوکی بود. حتما باید خودش رو زشت خطاب میکرد تا متواضع و فروتن به نظر برسه ؟ به درک ؛ جونگین ترجیح میداد یه پسر گستاخ و خودشیفته ولی با اعتماد به نفس باشه و از خودش لذت ببره تا اینکه سعی کنه با تخریب خودش برای خودش نظر مثبت مردم رو بگیره

مثل هر آدم دیگه ای جونگین هم به صورت فطری گرایش به زیبایی داشت و دیدن اینکه همسایه جدیدش پسر خوش قیافه و استانداردیه باعث شد روی تصمیمش مصمم تر باشه . اوه سهون دوست جدید جونگین میشد !

پس جونگین با کنار گذاشتن تنبلیش برای شیرینی پزی اون روزش رو به تهیه هدیه آشنایی با پسر سفید گذروند و وقتی فهمید پسر چقدر عاشق شیرینی ها شده با خودش فکر کرد واقعا اون همه روز بیخودی هفت صبح پاشدن و حاضر شدن برای یه قدم زنی کوتاه توی پارکینگ صرفا برای اینکه جلوی در واحدش پسر رو ببینه و خودش رو تا حدی بشناسونه لازم بود؟ نه اونقدر..

صدای زنگ باعث شد جونگین بیخیال مرور دوباره نحوه ایجاد دوستیشون نگاهی به خودش توی آینه بندازه و بعد از ندیدن مشکلی سمت در بره

در رو باز کرد و با دیدن لبخند احمقانه ‌و صورت آماده توبیخ سهون نگاهش رو به دستهای پسر سوق داد . آه خسته ای کشید و بعد از چرخوندن چشم هاش کنار رفت تا پسر وارد واحدش بشه

+ باور کن مجبور شدم بیشتر بمونم ، حتی برنامه دوش‌ هفتگیم بهم ریخت امشب

سهون توضیح داد و جونگین بعد از بستن در ، کیسه پلاستیکی رو از دست پسر گرفت و سمت آشپزخونه رفت

Bite‌ ᶜᵒᵐᵖˡᵉᵗᵉᵈWhere stories live. Discover now