⁰⁷ • ˢᵒ ᴷⁱˢˢ ᵐᵉ ᵒⁿ ᵗʰᵉ ᵐᵒᵘᵗʰ ᵃⁿᵈ ˢᵉᵗ ᵐᵉ ᶠʳᵉᵉ

274 86 375
                                    


+ بخورش !!
- نمیخوام !

جونگین خسته از شنیدن جمله تکراری هوفی کشید و لبه تخت نشست . احساس میکرد بجای "یذره ققنوس" باید همسایه لجبازش رو "ققنوس سه ساله" سیو میکرد تا حق مطلب ادا شه

+ چرا لج میکنی اوه سهون ؟ مشکل کوفتیت با سوپ‌ چیه ؟

بی حوصله غر زد و سهون چینی به بینیش داد : سوپ‌‌ دوست ندارم

+ میخواستی مواظب خودت باشی تا اینطوری سرما نخوری ! این مرحله رو که رد کنی دیگه دوست داشتن نداشتنت مهم نیست و باید بخوریش

سهون چشمی چرخوند و جونگین با خودش فکر کرد اگه سهون کاسه سوپ جلوش رو بخوره ، جونگین با رضایت گزینه " توانایی هم نشینی و مراقبت از خردسالان " رو به رزومه ش‌ اضافه میکنه !

با فکری که به ذهنش رسید پوزخند بی صدایی زد و‌. متوجه جلب شدن نظر سهون شد ، ولی چیزی نگفت تا اینبار شروع کننده مکالمه نباشه و تا حدی ازرده به نظر برسه

- چی شدی

+ نکنه چون من پختمش خوشت نمیاد ؟!

با حرص گفت و زیر چشمی نگاهی به چهره بی حالت شده پسر دراز کشیده رو تخت انداخت. صبح به محض اینکه پیامش رو خوند سریع خودش رو به واحد رو به رویی رسونده و با فهمیدن اینکه ققنوس کوچک تب خفیفی کرده ازش مواظبت کرده بود

مشکل حادی نبود و وقتی سهون توضیح داد بعد از حموم در‌ معرض باد سرد قرار گرفته ، خیالش راحت شده و یکی پس سر پسر بلندتر کوبید تا حتی ارومتر بشه . مغز توی کله ش داشت ؟ قطعا نه !

اما بهرحال به لطف مراقبت جونگین تبش پایین اومده و حال ظاهریش هم خوب به نظر میرسید . کله نارنجی محض اطمینان سوپ‌ پخته بود تا صد در صد از سالم بودن ققنوسش مطمئن بشه ولی حالا بجای اون پرنده بزرگ بیشتر حس میکرد با یه جوجه تازه از تخم درومده طرفه

- چرا چرت و پرت میگی ؟؟ تو میدونی من دست پختت رو دوست دارم

+ تو شیرینیامو دوست داری ، نه دستپختمو

- چرا همیشه ی خدا این بحث مطرحه ؟ جونگین من دستپختت رو خیلی دوست دارم و شیرینی هایی که میپزی رو هم همینطور . ولی از اونجا که به تنقلات علاقه بیشتری دارم مهارتت‌ توی شیرینی پزی بیشتر توجهم رو جلب کرده

+ و این یعنی غذاهایی که برات میپزم توجهت رو جلب نمیکنن ؟

لحن مظلومانه ش خیلی صادقانه به نظر نمی رسید و سهون اه خسته ای کشید . میتونست نیت پسر از راه انداختن این بحث رو حدس بزنه پس بیخیال حرف دیگه ای روی بالشی که بهش تکیه زده بود ریلکس کرد

- من یه بچه پنج ساله نیستم که با دادن عذاب وجدان بهم مجبورم کنی غذامو تموم کنم کیم جونگین ! تمومش کن

Bite‌ ᶜᵒᵐᵖˡᵉᵗᵉᵈTempat cerita menjadi hidup. Temukan sekarang