¹² • ᵀʰᵉ ᴮˡⁱⁿᵈ ᵉʸᵉ ᵒᶠ ᵗʰᵉ ˢᵗᵒʳᵐ

257 75 259
                                    

جونگین با یادآوری آخرین باری که فیلم دیدن، اصرار کرد و سهون فقط چرخی به چشم هاش داد

- نه جونگ ، بیا مثل آدم شاممون رو بخوریم خب ؟ سر پختنش واقعا خسته شدم و یکم بی حوصلم

+ یه جوری نگو انگار تنهایی انجامش دادی ! منم امشب کمکت کردم خب ..

- آره ولی منظور من از نظر جسمیه . به صورت فیزیکی خودم همه کارا رو کردم نه ؟ تو فقط نشسته بودی و حرف میزدی

+ حرف نمیزدم داشتم کنار دستور پخت بهت یاد میدادم چطور بهتر بپزیش

جونگین غر زد و سهون لبخند متشکر و خسته ای تحویل چشم های دلخور پسر داد

- میدونم ، منم نگفتم کاری نکردی که .. فقط میگم همه کار فیزیکی بر عهده خودم بوده بخاطر همین یکم خسته شدم

جونگین اخم مضطربی کرد و سهون به پشتی مبل تکیه داد . بخاطر ایستادن مداوم پای گاز احساس درد خفیفی توی ناحیه کمر و کتفش‌ میکرد

- فقط حوصله فیلم رو ندارم

+ مطمئنی موضوع فقط همینه ؟

جونگین همچنان مضطرب گفت و سهون نمیتونست متوجه دلیل اضطراب پسر بشه

- آره . واقعا آره ...

+ راستشو میگی ؟

- جونگین چه دلیل دیگه ای میتونم داشته باشم ؟؟

سهون اینبار کمی کلافه پرسید و جونگین دلش خواست بحث رو تموم کنه. نمیخواست روی مغز سهون راه بره یا اعصابش رو بیشتر بهم بریزه

جونگین سکوت کرد و سهون با وجود کلافگی کمرنگش ، نمیخواست این نگرانی توی مغز کله نارنجی ریشه دار بشه

- مشکل چیه ؟

لحن اروم ولی نه‌ چندان حوصله دارش به جونگین اطمینان کمی داد . نارنگی کوچولو نفس راحتی کشید و سعی کرد کلماتش رو خلاصه و درست انتخاب کنه

+ بخاطر اون اتفاقی که اون شب افتاد .. ناراحتی ؟

- چی ؟

آخرین چیزی بود که بهش فکر میکرد و حالا متعجب بود چطور همچین چیزی به ذهنش رسیده

+ ناراحت شدی ؟ چون بوسیدمت ؟

- نه جونگین چرا باید بابت همچین چیزی ناراحت شده باشم ؟

+ ناراحت نشدی؟

- شدم ولی فقط چون بغلم نکردی اولش ؛ من مشکلی با بقیه ش نداشتم....

+ من که بغلت کردم بعدش

- آره ، بخاطر همینم دیگه مطرحش نکردم . مشکلی وجود نداشت

سهون سعی کرد شفاف سازی کنه تا اون قیافه ناراحت رو از روی صورت نارنگی کوچولو پاک کنه. نمیخواست همین اول کار دچار سوتفاهم های زیادی بشن و خوشحال بود که جونگین افکارش رو باهاش به اشتراک میزاره و توی خودش نمیریزه

Bite‌ ᶜᵒᵐᵖˡᵉᵗᵉᵈWhere stories live. Discover now