جونگین با یادآوری آخرین باری که فیلم دیدن، اصرار کرد و سهون فقط چرخی به چشم هاش داد
- نه جونگ ، بیا مثل آدم شاممون رو بخوریم خب ؟ سر پختنش واقعا خسته شدم و یکم بی حوصلم
+ یه جوری نگو انگار تنهایی انجامش دادی ! منم امشب کمکت کردم خب ..
- آره ولی منظور من از نظر جسمیه . به صورت فیزیکی خودم همه کارا رو کردم نه ؟ تو فقط نشسته بودی و حرف میزدی
+ حرف نمیزدم داشتم کنار دستور پخت بهت یاد میدادم چطور بهتر بپزیش
جونگین غر زد و سهون لبخند متشکر و خسته ای تحویل چشم های دلخور پسر داد
- میدونم ، منم نگفتم کاری نکردی که .. فقط میگم همه کار فیزیکی بر عهده خودم بوده بخاطر همین یکم خسته شدم
جونگین اخم مضطربی کرد و سهون به پشتی مبل تکیه داد . بخاطر ایستادن مداوم پای گاز احساس درد خفیفی توی ناحیه کمر و کتفش میکرد
- فقط حوصله فیلم رو ندارم
+ مطمئنی موضوع فقط همینه ؟
جونگین همچنان مضطرب گفت و سهون نمیتونست متوجه دلیل اضطراب پسر بشه
- آره . واقعا آره ...
+ راستشو میگی ؟
- جونگین چه دلیل دیگه ای میتونم داشته باشم ؟؟
سهون اینبار کمی کلافه پرسید و جونگین دلش خواست بحث رو تموم کنه. نمیخواست روی مغز سهون راه بره یا اعصابش رو بیشتر بهم بریزه
جونگین سکوت کرد و سهون با وجود کلافگی کمرنگش ، نمیخواست این نگرانی توی مغز کله نارنجی ریشه دار بشه
- مشکل چیه ؟
لحن اروم ولی نه چندان حوصله دارش به جونگین اطمینان کمی داد . نارنگی کوچولو نفس راحتی کشید و سعی کرد کلماتش رو خلاصه و درست انتخاب کنه
+ بخاطر اون اتفاقی که اون شب افتاد .. ناراحتی ؟
- چی ؟
آخرین چیزی بود که بهش فکر میکرد و حالا متعجب بود چطور همچین چیزی به ذهنش رسیده
+ ناراحت شدی ؟ چون بوسیدمت ؟
- نه جونگین چرا باید بابت همچین چیزی ناراحت شده باشم ؟
+ ناراحت نشدی؟
- شدم ولی فقط چون بغلم نکردی اولش ؛ من مشکلی با بقیه ش نداشتم....
+ من که بغلت کردم بعدش
- آره ، بخاطر همینم دیگه مطرحش نکردم . مشکلی وجود نداشت
سهون سعی کرد شفاف سازی کنه تا اون قیافه ناراحت رو از روی صورت نارنگی کوچولو پاک کنه. نمیخواست همین اول کار دچار سوتفاهم های زیادی بشن و خوشحال بود که جونگین افکارش رو باهاش به اشتراک میزاره و توی خودش نمیریزه
YOU ARE READING
Bite ᶜᵒᵐᵖˡᵉᵗᵉᵈ
Fanfictionاوه سهون به معنای واقعی کلمه هیچ مشکلی با گرایش جنسیش نداره ، چرا ؟ چون گرایش جنسی نداره ! یه زندگی پر ارامش و گرایشی که حداقل خودش باهاش راحته به نداشتن پارتنری که بتونه با این مسئله کنار بیاد می ارزید و سهون از ریتم خوب زندگیش راضی بود اما روتین...