Chapter 01: Mr. Wrong at the right time

302 37 1
                                    

"جناب اشتباه در زمان درست"

دست‌های مشت‌شده‌اش رو توی جیب‌های ژاکت جین گشادش فرو برده بود و رایحه ترش و زننده‌ی بلوبری که از جای جای تن نحیفش ساطع می‌شد، فضای اطرافش رو پر می‌کرد.

دسته‌ای از موهای آبی‌رنگ‌شده‌اش، پیشونی بلندش رو می‌پوشوند و لب‌های قلوه‌ای درشتش از حرص و غضب روی هم فشرده می‌شد.

تاب توری سفید رنگی که زیر ژاکت به تن داشت، پوست سفید و لکه شده با چند تتوی کوچک رو به رخ می‌کشید و ژوان هیچ اهمیتی به سوز لعنتی هوای مرطوب جنگل نمی‌داد...

تنش بشدت گر گرفته بود و قطرات ریز عرق رو احساس می‌کرد که از پشت گردنش، روی مهره‌های کمر باریکش می‌غلتید تا راهی برای نوازش تن آزرده‌ی امگای یاغی پیدا کنه.

کف کتونی‌های عاج‌دارش رو با غیظ روی برگ‌های نارنجی شده‌ی پاییزی می‌کوبید و صدای خش‌خش فریادشون رو به گوش‌های منتظر خودش می‌رسوند.

حقیقتش، سکوت اون جنگل بشدت براش آزاردهنده بود؛ گوش‌های خزدار نقره‌ایش به هر سمت و سویی می‌چرخید و دنبال چیزی می‌گشت تا بتونه باهاش اون خلا رو پر کنه...

دلش برای شلوغی و هیاهوی شهر تنگ شده بود؛ میل زیادی به فرار کردن از اون درخت‌های سربه‌فلک کشیده‌ی لعنتی داشت که انگار تمام تن رنجورش رو احاطه کرده بودن و اون رو میون شاخ و برگ‌های تیز و خشکشون اسیر می‌کردن.

عضوی از خاندان پارک بودن، چنین حسی بهش می‌داد و ژوان حاضر بود همه‌ی داراییش رو بده تا فقط بتونه از اون‌ها دور بمونه...

بی‌هوا بین درخت‌ها پیش رفت و همونطور که با تیله‌های آبی شیشه‌ای چشم‌هاش اطراف رو نگاه می‌کرد، زیرلب لعنتی فرستاد.

در قدم‌های لرزونی که بر‌میداشت، پشت یک سنگ سکندری بدی خورد و قبل از اونکه با صورت روی سنگ‌ریزه‌ها سقوط کنه، دست بیش از حد گرمی بازوش رو گرفت.

سر برگردوند و قامت بلندی رو دید؛ شونه‌های پهن و اندامی بیش از حد درشت که از رایحه‌ی تند خس خسش می‌تونست متوجه بشه که با همون خرمگس معرکه‌ی همیشگی، روبه‌رو شده.

- باور کنی یا نه، همیشه مزخرف‌ترین دیدارها رو در بدترین زمان ممکن با تو داشتم...

ژوان زیر لب این‌ها رو غرید و آشفته بازوش رو پس کشید تا خودش رو عقب بکشه و از اونجایی که انتظار نداشت ازریل به راحتی بازوش رو رها کنه، ناخواسته قدمی به عقب تلو خورد:

- آه، فاک! نمی‌دونم نفرین شدم یا چی...

و بازوی باریکش رو که طبق معمول زیر ژاکت گشادش پنهان کرده بود، آهسته نوازش داد.

- اینجارو با شهر اشتباه گرفتی، پسر؟

نامجون قدمی از ژوان فاصله گرفت و با فوت کردن دود ویپش، نگاه سنگینی به امگای یاغی انداخت:

Juanne ∥ ژوان {Hamira verse, NamMin}Where stories live. Discover now