"من رو دوست میداری؟"
- چه گهی میخوری؟!
صدای فریاد بلند آلفا، ژوان رو از شوک اتفاق بیرون کشید و با مردمکهایی که به لرزه افتاده بود، به چهرهی خشمگین کامیل خیره شد. نفسهای تند و پرحرص کامیل، ضربان قلبش رو به شدت بالا برده بود و انگشتهای کوتاهش از استرس ناگهانیای که بهش وارد شده بود، یخ زد:
- چی...
امگا به منمن افتاد؛ بیشتر از اینکه از رفتار کامیل جا خورده باشه، از دخالت بیهوای اون شوکه شده بود و نمیدونست باید چه برداشتی از این کار کامیل بکنه.
قبل از اونکه مرد آلفا از جا بلند شه کامیل با یک دست گردن اون رو محکم گرفت و کاملا بیمقدمه، صورت خیس از آبمیوهی مرد رو محکم به میز کوبید؛ واکنشهاش انقدر برنامهریزی شده و سریع بود که انگار سالها خودش رو برای این لحظات آماده کرده باشه؛ حالا که بهانهاش رو پیدا کرده بود، نمیخواست ابدا گذشتی به خرج بده.
سر مرد رو یک دستی به میز فشرد؛ انقدر محکم انجامش میداد که رد ساعت مچی گرون قیمتش، پشت گردن مرد جا انداخت. در همون حال هم با دست دیگهاش قوطی شیشهای مخدر رو از جیب کت آلفا درآورد و پوکهی خالی اون رو مقابل ژوان روی میز کوبید:
- بازی با جونت هنوز هم کافی نیست؟
امگا با چشمهایی که دودو میزد، کلافه و آشفته از بیاحتیاطی خودش، لبهاش رو محکم روی هم میفشرد و نگاهش تنها قفل پوکه خالی مخدر روی میزی بود که سطح اون از آبمیوهاش نمناک شده بود.
احساس میکرد چیزی توی گلوش جمع شده، نفسش انگار جا میموند و امگا، درموندهتر از هروقتی، نگاهش رو زیر انداخت.
روی اینکه با کامیل چشم تو چشم بشه رو نداشت، از طرفی هم علاقهای نداشت که رد سرخ رژ لب امگای دیگهای رو روی لبهای آلفاش ببینه؛ در جواب مرد تنها سکوت کرد و با تکیه به میز، آهسته از جا بلند شد.
از درون لبریز از خشم و عصبانیت بود اما ضربهی محکم کامیل به سر اون آلفا، دلش رو خنک کرده بود و حالا تنها چیزی که براش میموند، ناراحتی و عصبانیتش از دست خودش و حواس پرتیاش بود.
فریاد پردرد آلفای گیج و منگی که سرش از شدت ضربهها تیر میکشید، موجب شد ژوان حین گزیدن لبهاش قدمی به عقب برداره و ناخواسته دستهاش رو برای حفاظت از شکمش که برامدگی اندکی داشت، به دور خودش حلقه کنه.
- حرومی، فکر کردی کی هستی؟!
آلفای خشمگین که به چشمهاش خون نشسته بود، با مشتهایی گره کرده به زحمت روی پاهاش برگشت و بیتوجه به مردم در اطرافشون که توجهشون به اونها جلب شده بود، به سمت کامیل یورش برد.
CZYTASZ
Juanne ∥ ژوان {Hamira verse, NamMin}
Fanfiction🔴 #Full 🔴 داستان ژوان، گریزی به دنیای خلق شدهی هامیرا ( #HaMira ) با ژانرهای امگاورس، هایبریدی، امپرگه که عاشقانهای سرکش و قدیمی رو به تصویر میکشه. طبق توضیحاتی که در پارت 00 داده شده، آشنایی کلیای با شخصیتهای داستان هامیرا پیدا میکنین اما خ...