Chapter 05: I Kissed Ezreal!

139 25 0
                                    

"من ازریل رو بوسیدم!"

- دکتر! دکتر کامیل فقط چند لحظه...

آلفا در همون حال که شتاب‌زده به طرف اتاقش می‌رفت، آشفته سر برگردوند و گفت:

- م...م می‌سپرمش به خودت...

- نه! کار من نیست!

برای لحظه‌ای برگشت و دستش رو روی شونه‌ی همکارش گذاشت، لبخندی به چهره‌ی خسته‌اش نشوند و زیرلب گفت:

- چرا هست؛ باید برم... خانواده‌ام به کمکم نیاز داره. می‌دونم که تا برگردم مراقب تامی هستی!

- ولی شما که گفتید چند ساعت دیگه پرواز دارین!

کامیل مضطرب بازدمش رو رها کرد و با لحنی پرتشویش گفت:

- برای همین باید هرچه زودتر پیداش کنم.

نگاه مرددی به همکارش انداخت؛ ضربه‌ای به شونه‌اش زد و به‌ یکباره طرف اتاقش رفت.

شتاب‌زده خودش رو پای سیستم رسوند و فلشی نقره‌ای رنگ رو از داخل کشو بیرون آورد.

بی معطلی اون رو به سیستمش وصل کرد و با عجله بین فایلهای داخل فلش، دنبال پوشه‌ای تحت عنوان '' مدارک ازریل هیونگ'' گشت.

بین لینک‌ها و عکس‌هایی که ازریل داخل فلش قرار داده و غیرمستقیم به دستش رسونده بود، دنبال لیستی از مشکوک‌ترین کلاب‌های قمار گرگ‌ها گشت که اکثر اون‌ها، تعدادی‌ چت‌روم‌های شرط‌بندی و ویدیوی زنده از شرطبندی‌های جمعی داشتن.

لینک‌هایی که طی اون روزها، با وجود عامه بودن، محتاطانه بررسی کرده بود رو گشت و با امید به اینکه ژوان رو در ویدیوچت‌های زنده‌ از برنامه‌ی‌های گروهی و تفریحی گرگ‌ها پیدا نکنه، بی‌اونکه حتی به درستی نفس بکشه، لینک‌های مختلف رو دنبال کرد.

با دست دیگه‌اش، مضطرب پوسته‌های لبش رو می‌کشید و چت‌روم‌های برنامه ریزی رو بالا و پایین می‌کرد تا سرنخ و یا حتی کلمه‌ی رمزی برای برنامه‌هایی نامعقول پیدا کنه اما از طرفی احساس می‌کرد که اگر ژوان در همون لحظات وسط خطر باشه، تمام این پروسه وقت تلف کردنه و باید هرچه زودتر خودش رو به جایی برسونه...

حس عجیبی که بی‌نهایت بهش اعتماد داشت، اون به سمت جایی که درش نشسته بود و گزینه‌هایی که بررسی می‌کرد، می‌کشوند و گوش دادن به این حس، قدم اولی بود که کامیل برای یک تصمیم‌گیری سریع برمی‌داشت.

برای دقایقی کشدار، چت‌روم‌های مختلف رو بررسی کرد و لحظه‌ای که سرنخی از ژوان پیدا نشد، نفس راحتی کشید.

با این وجود، هنوز تشویشی که اجازه‌ی فکر کردن بهش نمی‌داد رو احساس می‌کرد و انگار چیزی که باید پیدا می‌کرد، بیشتر از قبل گم شده بود.

Juanne ∥ ژوان {Hamira verse, NamMin}Hikayelerin yaşadığı yer. Şimdi keşfedin