"نگهم دار..."
مردمکهای درشت ژوان از غیظ و حسرت به لرزه افتاده بود و خیره به عمق نگاه خاکستری آلفا، لبهای پفکی درشتش رو بهم میفشرد تا لرزش اونها رو پنهان نگه داره:
- تصمیمت رو بگیر، کامیل!
فکش از میزان ناراحتی و آشفتگی قفل شده بود و به سختی لب باز میکرد تا کلمات رو درست ادا کنه:
- بالاخره بهترین دوستتم یا یه هرزه خیابونی؟!
و پیش از اینکه به کامیل اجازه صحبتی رو بده، به چونهی مرد چنگ انداخت و بیهوا لبهاش رو با حرص روی لبهای قلوهای و نرم کامیل کوبید تا بوسهی پرحرارتی رو شروع کنه.
کامیل شوکه نگاهش رو روی چشمهای بستهی ژوان ثابت نگه داشت و یک دستش رو مردد روی گونهی داغ امگا نشوند؛ حرکت نرمی به لبهاش داد و آهسته روی تخت نشست؛ یک دستش رو کنار جسم نحیف و لرزون امگا به تشک فشرد و کمی روی تن ژوان خم شد:
- خوشمزهای....
زمزمهوار گفت و تشنهتر از قبل لبهای درشت و شیرین پسر مو آبی که گوشهای خزدارش از حرص و حسرت روی سرش تیز شده بودن رو بین لبهاش کشید.
رایحهی تشدید شده و خنک سدر، مشام امگا رو پر کرد و فرومونهای آلفا به یکباره تاثیری چند برابر روی جسم نیازمند ژوان گذاشت.
ژوان که ناخواسته تنش به سمت عقب مایل میشد، بین بوسههای کوتاه و عمیقشون هومی زیر لب کشید و پوزخند صداداری زد:
- چی شد؟ نکنه قراره مارکم کنی؟
امگا اشارهای به گفته چند لحظه پیش مرد زد و قبل از اینکه کامیل خودش رو عقب بکشه، این پاهای ظریف و نرم ژوان بود که دور کمرش حلقه میشد و تن اون رو روی تخت قفل میکرد:
- یادته چی گفتم؟
کشاله ران امگا از اسلیک شیرینش نمناک شده بود و همونطور که بخاطر رایحه سنگین و تحریک کنندهی سدر آلفا به خودش میپیچید و آهسته نفسنفس میزد، گاز کوتاهی از لب پایینی کامیل گرفت و اون رو بیشتر به سمت خودش کشید:
- هزینه این بوسهها رو چطوری میپردازی؟ مشتاقم بدونم...
صدای زمزمهوار لطیفش، به گوش آلفا گوشنوازترین آوا میاومد و قفسه سینهی امگا که با ریتم نچندان ملایمی بالا و پایین میشد، در هر رفت و برگشت به سینهی پهن آلفا تکیه میخورد.
بازوهای امگا لحظاتی پیش دور گردن کامیل حلقه شده بود و انگشتهایی که به موهای روشن آلفا چنگ میانداخت، سرهاشون رو نزدیک هم نگه میداشت:
- چون خوشمزه و لذیذم... آقای دکتر، در ازاش یه چیز خوشمزه ازت میخوام.
و نگاهش برای تنها یک ثانیه سمت پایینتنهی مرد رفت و وقتی دوباره چشمهاشون رو بهم قفل کرد، ابرویی برای کامیل بالا انداخت:
ESTÁS LEYENDO
Juanne ∥ ژوان {Hamira verse, NamMin}
Fanfic🔴 #Full 🔴 داستان ژوان، گریزی به دنیای خلق شدهی هامیرا ( #HaMira ) با ژانرهای امگاورس، هایبریدی، امپرگه که عاشقانهای سرکش و قدیمی رو به تصویر میکشه. طبق توضیحاتی که در پارت 00 داده شده، آشنایی کلیای با شخصیتهای داستان هامیرا پیدا میکنین اما خ...