𝙋𝙖𝙧𝙩 ¹¹

133 22 9
                                    

صدای فریاد های یکی از پسر های حاضر در میدون به گوش میرسید؛ پسری که حالا با صدای فریادش سرباز های بیچاره به خط ایستاده بودن.
همه آلفاها و بتاهای حاضر در میدون با سر های پایین به سروانی گوش میکردن که نگاه عصبی‌اش رو هر دفعه به یکی از اون ها میدوخت.
» چند بار بهتون تذکر داده بودم؟
با صدای سروان کنترل بغض، برای بتایی که کنارش ایستاده بود هر لحظه سخت تر میشد؛ اون آلفا با پایی که در اثر اصابت گلوله خونریزی داشت با اشاره به بتا همچنان به سرزنش زیردست هاش ادامه میداد
» باورم نمیشه... دست به یکی کردید تا مثلا به شوخی بهش شلیک کنید و حالش رو بگیرید؟
مسلما تمام 200 نفری که در گروهان حاضر بودن برای به خاک مالیدن پوزه یک بتا نقشه نداشتن پس یکی از آلفاها داوطلبانه جلو اومد
» سروان... ما... در واقع تمام گروهان چنین تصمیمی نداشته...
آلفا نفس عمیقی کشید و با خیره شدن به افرادش سرش رو تکون داد
» پس کی تصمیم گرفته به هانسو حمله کنه؟

تمام گروهان با نگاه کردن به آلفای دردسرساز یک قدم به جهت های مختلف حرکت کردن و با فاصله ای که به وجود اومد مشخص شد گلوله چه کسی عامل خونریزی سروانه‌.
سروان نگاه عصبی‌اش رو به آلفایی داد که هیچ فرصتی رو برای اذیت کردن اون بتای بیچاره از دست نمیداد.
» دو...شین...وو
با لحن خونسردی اتیکت روی لباس سرباز رو خوند و بعد از کندن اسم گروهان از روی لباسش به چشم های لجباز آلفا خیره شد
» میری خودتو معرفی میکنی فهمیدی؟
با نگاهی به دو سرباز کنار آلفا هردو حرکت کردن و شخصی که شین وو خطاب شده بود رو از میدون تمرین خارج میکردن.
» در جلسه دادگاه مطمئن میشم ادامه سربازیت رو توی زندان بگذرونی شین وو
پوزخندی زد و با پایی که لنگ میزد به سمت درمانگاه حرکت کرد؛ شخص آشنایی به سمت سروان دویید و با خنده دستش رو گرفت و روش شونه‌اش گذاشت.
» کمک نمیخوای سروان؟
آلفا همراه با خنده های معروفش سهون رو همراهی کرد تا با پای زخمی به سمت درمانگاه حرکت کنه.
» همیشه همینقدر لجبازی..
جونگده این دفعه با لحن تاسف باری گفت دست سهون رو رها کرد جلوش ایستاد و با خم شدن دستش رو عقب برد‌.
» دوست داری بهت سواری بدم؟
لنگ زد و از کنار جونگده رد شد، تا درمانگاه راه زیادی نبود.
» نه مرسی ترجیح میدم یه فرمانده پر ابهت باقی بمو...
هنوز حرفش تموم نشده بود که جونگده با بلند کردن سهون روی دوشش شروع به دوییدن کرد
» حالا یه بار امگای من باش و ازم سواری بگیر اوه سهون قول میدم به کسی نگم
لحظه ای بعد، سهون گوش های جونگده رو گرفته بود و با کشیدنش بهش فرمان میداد، هر دو میدونستن دیگه کسی توی میدون تمرین وجود نداره پس با خیال راحت به تفریح میپرداختن‌‌.
با رسیدن به درمانگاه جونگده به آرومی سهون رو روی زمین گذاشت و با قرار دادن دستش زیر زانوی آلفا مانع از برخورد پای زخمی به زمین شد‌.
» شما به مقصد رسیدید پرنس
تعظیم سلطنتی نمایشی ای انجام داد و با اخم به سهون خیره شد
» حتما میری داخل درمان میشی و کل داروهاتو استفاده میکنی فهمیدی؟
با حالت شکاکی به هوبه‌اش خیره شد تا اینکه سهون نگاهی به اطراف انداخت و بعد از اینکه مطمئن شد درمانگاه خالیه جلو رفت و با قاب گرفتن صورت جونگده گونه‌اش رو بوسید
» چشم قربان هر کاری بگید انجام میدم
همون بوسه روی گونه کافی بود تا چهره جونگده از شدت انزجار جمع بشه و به محکم ترین حالت ممکن دستش رو روی گونه‌اش بکشه تا اثر بوسه سهون رو پاک کنه.
» چندش کثیف... انقدر عاشقمی که بوسم میکنی؟
قهقهه های سهون به گوش شخصی دورتر از اون ها هم میرسید اما آلفا بی توجه به حضور شخص دیگه میخندید
» خودت گفتی امگات باشم هیونگ
لب هاش رو به گوش جونگده نزدیک کرد و به آرومی همونجا لب زد.
» دوستش نداری؟
آلفای بزرگتر عقب کشید با تکون دادن دست هاش توی هوا سعی داشت اثر حرف های سهون روی مغزش رو از بین ببره و مشت نسبتا محکمی به سینه سهون بزنه
» دیگه بسه بی جنبه برو داخل و اون پای بیچاره رو درمان کن
به آرومی از آلفا دور شد و زمانی که به در خروجی درمانگاه رسید دوباره به سمت سهون برگشت.
» مطمئن شو خوب درمان میشی و آخر شب بیا اتاقم
چشمکی زد و به سرعت از درمانگاه دور شد تا جونش در امان بمونه.

 𝙃𝙤𝙢𝙤𝙣𝙮𝙢𝙤𝙪𝙨Where stories live. Discover now