𝙋𝙖𝙧𝙩 ³

152 29 2
                                    

نسیم خنک پرچم های رنگی رو به حرکت آرومی وادار میکرد همراه با اون، خورشیدی که نور نارنجی رنگش رو به سمت ساحل پرتاب میکرد حس حال خوبی از یه تفریح کوچولو می‌ساخت.
از اول صبح و زمانی که تصمیم گرفته بودن برای گذروندن اوقات به ساحل بیان سهون نگاه های زیادی رو به خودش جلب کرده بود؛ پسری که فقط با گفتن جمله " هوا خیلی گرمه دوست دارم چیزی نپوشم " فقط یک شلوارک مشکی و نسبتا گشادی پوشید.
هر کسی که اون روز تصمیم داشت آخر هفته رو توی ساحل کالیفرنیا بگذرونه فرد خوشبختی به حساب میومد چون دقیقا از زمانی که شن های گرم پاهای برهنه پسرا رو لمس کرد همه امگا ها و حتی آلفا ها چشم های خودشون رو مهمون بدن خوش ساخت و عضلانی سهون‌ میکردن؛ پسری که مشخص بود برای ساختن چنین اندامی وقت و انرژی خیلی زیادی رو صرف کرده.
» ما که خودی‌ایم میتونیم دست بزنیم آقای اوه؟
بکهیون گفت و دستش رو به سمت پک های شکم دوستش دراز کرد که دستی با ضرب نسبتا محکی روی دستش اومد
» دردم اومد عوضی!! چته؟
آلفا با عقب کشیدن دست بکهیون شاکی بهش خیره شد
» میخوای بدن یه آلفای دیگه رو لمس کنی؟ جلوی من؟
چانیول با ول کردن دست بکهیون زیر لب غر زد و مطمئن شد امگاش حرف‌ هاش رو شنیده باشه
» بیخیال دیگه ازش نخواستم باهام بخوابه که فقط میخوام ببینم شکمش نرمه یا نه
بعد از توجیه کردن آلفاش دوباره دستش رو به سمت سهون دراز کرد و فقط چند صدم ثانیه انگشتش پوست آلفا رو لمس کرد و سهون تکون کوچیکی به عضله هاش داد و باعث شد برای چند لحظه شکمش همراه با انگشت بکهیون عقب و جلو بشن
» ببین خوشش نمیاد به شکمم دست نزن بچم لگد میزنه
آلفای دیگه که گیج به سهون خیره شده بود بعد از متوجه شدن شوخی کوچیک سرش رو روی کانتر بار خم کرد و صدای دست زدنش نشون میداد چانیول مثل همیشه داره در سایلنت ترین حالت ممکن قهقهه میزنه.
و امگا هم که انتظار چنین ری‌اکشنی رو نداشت سرش رو روی کمر آلفاش گذاشته بود و هر سه همراه سهون میخندیدن.
روی صندلی دیگه نگاه جونگین بین امگا هایی میچرخید که گاهی به سهون اشاره میکردن و گاهی هم گوشه‌ای رو برای نشستن پیدا میکردن تا راحت تر بهش خیره بشن؛ هر چهار پسر روی صندلی های بار ساحلی نشسته بودن.
افراد زیادی از جونگین یا بکهیونی که کنار سهون نشسته بودن درخواست میکردن صندلیشون رو عوض کنن و هر بار با مخالفت هر دو پسر تلاش های افراد برای نزدیک شدن به سهون بی نتیجه میموند.
حوله دور شونه‌اش رو برداشت و با انداختنش روی شونه سهون سرشو کلافه تکون داد
» بسه دیگه! دارید توجه همه رو میکشید سمت خودمو
از روی صندلی بلند شد و به خورشیدی که کم‌کم باهاشون خداحافظی میکرد نگاهی انداخت
» پاشو برگردیم ویلا سهون
همراه جونگین چانیول هم از جاش بلند شد و بعد از زدن مشت نسبتا آرومی به بازوی جونگین لبخندی زد
» انگار یکی اینجا از نگاه هایی که روی اموال اونه راضی نیست
بازوی چانیول میزبان مشت متقابلی از سمت جونگین شد
» دهنتو ببند چان داره شب میشه میخواید همش لخت توی همین ساحل بمونید؟
این دفعه امگا بعد از گرفتن بازوی جونگین و چانیول بین اونا فاصله ای ایجاد کرد
» حق با جونگینه اینجا یه ژوراسیک وورلد خیلی باحال داره
آلفایی که تنها مونده بود هم بهشون نزدیک شد و مخالفت خودش رو با بکهیون نشون داد
» بچه شدی؟ هر چند تو یه امگایی و بعید نیست
سعی کرد خنده ریزش رو از بکهیون پنهان کنه تا بیشتر اذیتش کنه
» اینجا یه زندان معروف به اسم زندان آلکاتراز داره
دستش رو دور گردن جونگین انداخت و بوسه‌ای روی شقیقه‌اش گذاشت
» سلیقه آلفاها برای تفریحات اینه بکهیون عزیزم
حرف های کافی بود تا امگا بهش حمله ور بشه و مشت هاشو به سینه سهون بکوبه؛ چانیول اجازه نداد این بحث بیش از این طول بکشه با حلقه کردن دستش دور کمر بکهیون اون دو رو از هم جدا کرد
» خواهش میکنم هیون! انقدر به همه نچسب هر کی ندونه فکر میکنه یه بچه امگایی که با سه تا آلفای بالغ اومدی آمریکا خوش بگذرونی!!

 𝙃𝙤𝙢𝙤𝙣𝙮𝙢𝙤𝙪𝙨Donde viven las historias. Descúbrelo ahora