𝙋𝙖𝙧𝙩 ¹²

131 23 3
                                    

Attention!! +18!!

جونگین کمربندی که دور دستش بسته بود رو به محکم ترین حالت دور دست های سهون قفل کرد با یک دست بند شلوارش رو باز میکرد و با خم شدن روی سهون توی همون حالت داگ استایلی که قرار داشت گوشش رو گاز گرفت.
» امروز من حاکم این تختم و قراره برای لحظه به لحظه‌اش جلوی پاهام تعظیم کنی سهون
خندید و زیر گوش آلفا رو لیس زد
» وقت انتقامه!
نفس های جونگین سنگین بود و اونارو کنار گوش سهون رها میکرد؛ باکسر سهون رو پایین کشید نگاهی کوتاهی به باسنش انداخت و با تفکر امگایی که ممکن بود در همین حالت بدنشو در اختیار سهون گذاشته باشه چشم هاشو بست و چند ثانیه بعد ضربه محکم دستش روی یک طرف از باسن سهون نشست و آلفا ناله کوچیکی بیرون داد.
مغز سهون توانایی تحلیل کاری که جونگین باهاش انجام میداد و نداشت پس فقط پاهاشو به همدیگه نزدیکتر کرد با تکیه دادن سرش به بالش نفس عمیقش رو بیرون داد؛ چیزی طول نکشید تا ضربه بعدی جونگین همونجا روی باسنش بشینه انگار حالا پسر از این کار لذت میبرد و بدش نمیومد رد انگشت‌هاش روی پاهای عضله‌ای سهون بمونه.

سرمستی حس اطاعت رو در سهون به وجود آورده بود با وجود دردی که کمربند به مچ دستش انتقال میداد، حس سنگینی وزن جونگین که روش افتاده بود بهش لذت رو تزریق میکرد؛ دلتنگ جونگین بود و همین کافی بود تا سکوت کنه و اجازه بده آلفاش هر کاری که دوست داره با بدنش انجام بده.
ضربه چهارم روی رون پای سهون نشست، جونگین دوباره روی آلفا هم شد گوش سهون رو به دندون گرفت و بعد از گاز نسبتا محکمی دوباره کنار گوشش لب زد‌.
» دفعه بعدی که به خودت جرات دادی چنین چیزی بگی کاری میکنم روز های آن تاپ بودنت برات یه خاطره دور به نظر بیان فهمیدی؟
برخلاف تصور جونگین، سهون به آرومی خندید و سرش رو تکون داد برای آلفا همین که پسر مو قهوه ای تصمیم گرفته بود روش سلطه پیدا کنه و اون رو اینطوری تحت کنترل خودش بگیره به قدری جذاب بود که نخواد مخالفت کنه.
حس لذت در آلفا تا زمانی ادامه داشت که سردی لوبریکانت جایی دور حفره باسنش نشست و انگشت اشاره و وسطی جونگین که مشغول ماساژ مایع روان کننده روی اون قسمت بودن باعث شد ناخودآگاه خودش رو جلو بکشه تا مانع از برخورد جسمی به اون قسمت از بدنش بشه اما برخلاف تصورش با جلو کشیدن بدنش اولین انگشت جونگین وارد حفره‌اش شد.
آلفای مو قهوه‌ای ماهرانه دستش رو روی باسن سهون قرار داده بود و با تکون دادن انگشتش حفره آلفا رو برای انگشت دوم آماده میکرد با دست دیگه‌اش به موهای سهون چنگ زده بود تا مانع از حرکت اضافه آلفا بشه و زمانی که حس کرد حفره سهون به اندازه کافی برای دو انگشت جا داره با داخل بردن انگشت اشاره اش ناله دردمند سهون رو دراورد.
با شنیدن ناله آلفا لبخندی زد؛ همزمان با حرکت دادن دو انگشتش بوسه هاش رو از شقیقه تا شونه آلفا میکاشت.
» حیف زیادی مهربونم سهون...
انگشت هاش از لای موهای آلفا رها شدن و با آغشته شده به لوبریکانت روی عضو خودش سر میخوردن
» این لوبریکانت حق تو نیست... هست؟
انگشت هاش به یکباره از حفره آلفا بیرون کشیده شدن و ناله از درد سهون بود که دوباره شنیده میشد
» اگه میخوای سوراخت خیس تر از اینی بشه که الان هست... کافیه صدام کنی سهون...
این حقیقت که سکوت سهون تا اینجای کار روی مخش میرفت غیرقابل انکار بود پس خودش باید کاری میکرد تا آلفا به حرف بیاد.
دست خیس از لوبریکانتش رو این دفعه دور گردن سهون حلقه کرد با فشار انگشتش آلفا رو به سرفه انداخت
» میخوای قوطی رو روی باسنت خالی کنم؟
سهون نفسی گرفت و با تکون دادن سرش کلماتش رو کنار هم چید و بیان کرد
» ب...بله آلفا

 𝙃𝙤𝙢𝙤𝙣𝙮𝙢𝙤𝙪𝙨Wo Geschichten leben. Entdecke jetzt