30 Nov 2027
دو روز دیگه و باز روزشمار ماه جدید شروع میشه.
عطرت داره از روی پیرهنی که موقع آخرین دیدارمون پوشیده بودم میپره؛ توی تمام این سالها اون پیرهن رو مثل یک شی قیمتی نگهداشتم و همیشه روی دیوار آویزون بود، هربار دلم برات تنگ میشد میتونستم بوش کنم و عطر خنک و شیرینت رو نفس بکشم.
گاهی از خودم میپرسم که اگه میدونستم اون روز، آخرین باریه که میتونم ببینمت و بغلت بکنم باز هم اون راه رو میاومدم؟
اگه اونشب بهت اجازهی حرف زدن نمیدادم چی میشد؟ ممکن بود هنوز هم اینجا باشی؟
یکماه دیگه زمستونه و دل تو دلم نیست تا اولین برف زمستونی بباره؛ منکه باز هم میرم همونجایی که ازت قول گرفتم هروقت دل تنگم شدی با اولین برف بیای پیشم، ممکنه امسال دیگه دلت تنگ بشه؟ یعنی یادت مونده که ساعت یازده شب یکی اونجا منتظرته؟
تو ازم گمشدی جونگکوک، میشه امسال پیدا بشی؟
YOU ARE READING
Taehyung Diaries
Fanfictionبعد از رفتن جونگکوک، فقط قلم و کاغذ میتونه تهیونگ رو از دست خودش نجات بده.