†-𝐏𝐚𝐫𝐭 𝟖

62 5 0
                                    

با فشار پاش در رو باز کرد. دست جونگکوک که دور گردنش بود رو محکم تر گرفت و قدم برداشت. به خونه ی جونگکوک رفتن و نگاهش رو اطراف خونه چرخوند، برخلاف چیزی که انتظار داشت همه چیز مرتب بود.

"اینجا چرا... اینجوریه..." جونگکوک زیرلب گفت و چند بار پلک زد تا دیدش واضح شه اما فایده ای نداشت. "همه چیز میچرخه."

تهیونگ جوابی نداد، به طرف اتاق خواب ته سالن قدم برداشت و بدن سنگین جونگکوک رو همراه خودش کشوند.

"یونگی کجاست؟"

سوالش رو نادیده گرفت و پسر گیج رو روی تخت نشوند.

"یونگی رفته؟"

در حالی که روی تخت میخوابوندش پرسید:

« چرا انقدر درباره ی اون میپرسی؟ »

چرا از یونگی میپرسید و یه دفعه به وجودش علاقه مند شد؟ نمیتونست دلیل خاصی براش پیدا کنه. بی اهمیت نسبت به جونگکوکی که توی تخت تکون میخورد شروع کرد به باز کردن بند پوتین هاش و از پاش در آوردشون. پوتین هارو پایین تخت کنار هم گذاشت، به کت جین تنش نگاه کرد. آهی کشید و نالید:

« از این کار متنفرم. »

دست جونگکوک رو گرفت بالا کشید و کمرش رو لمس کرد.

"کمک کن کتت رو در بیارم."

"میخوای... چیکارم کنی هان؟"

با لحن سستی پرسید و تهیونگ اخمی تحویلش داد. یقه ی کتش رو خشن پایین کشید. منظورش چیه؟ مثلا چیکارش میتونست بکنه؟!

"میخوای دوباره لختم کنی؟ اما ما همین الان تمومش کردیم."

با شنیدنش ابرو بالا انداخت و هر کاری که در حال انجامش بود رو متوقف کرد. به جونگکوک برای چند ثانیه خیره شد و حالا همه چیز براش شفاف شد. منظورش همون چیزی بود که توی ذهنش رنگ گرفت؟ چون اگه آره تهیونگ فرصت مسخره کردنش رو به هیچ وجه از دست نمیداد! اول باید ازش مطمئن میشد پس مکالمه رو ادامه داد:

« درسته اما من بیشتر میخوام. »

شروع به در آوردن کت کرد، تا کمر پایین کشیدش و جونگکوک اعتراض کرد:

« اما یونگی اینجا نیست. »

به یونگی حس خاصی داشت؟ نکنه روش کراش داشت و برای خودش یه فانتزی شهوت انگیز ساخته بود؟ این مکالمه ی الکی براش جذاب بود و باعث میشد برای پر و بال دادن بهش مشتاق بشه.

"ما به یونگی نیاز نداریم جونگکوک، من به تنهایی از پست بر میام."

آستین دست راستش رو در آورد، کتش رو جلو کشید و آستین بعدی رو هم در آورد.

"من پسر کوچولوی اونم."

به محض شنیدنش دهنش از تعجب باز موند و پقی زد زیر خنده اما خودش رو کنترل کرد و خنده اش رو بلعید. منتها نتونست جلوی افکارش برای بیان شدن رو بگیره.

𝐕𝐚𝐭𝐢𝐜𝐚𝐧 | 𝐕𝐤 (واتیکان)Tahanan ng mga kuwento. Tumuklas ngayon