ماگ سفید رنگ رو از روی جزیره برداشت و بعد از مزه کردن قهوه اش به تهیونگی که با موهای نم دار و پیرهن سفید رنگی با دکمه های نیمه باز که خیلی بهش میومد کنارش ایستاده بود نگاه کرد.
"چه مهمونی ای؟" تهیونگ توی صندلی جا به جا شد و پرسید.
"ادوارد گفت یه مزایده برای آثار هنریه، همه ی کله گنده ها دعوت میشن."
"خودش هم شرکت میکنه؟"
"بحث کلاهبرداری وسط باشه و ادوراد شرکت نکنه؟ تشنه ی اینجور مهمونیاست."
"خوبه."
"شاید لُرد هم دعوت بشه."
"لُرد؟ منظورت کدوم لرده؟"
"مگه ما چند تا لرد داریم؟"
"مطمئنی؟ اون هیچوقت توی چنین مراسمی خودش رو نشون نمیده."
"مطمئن که نه اما اگه به زودی دعوت نشی اون خودش شخصا به مهمونی میره... یا خودش یا نوچه هاش."
"پس اگه خودش نیاد تمام اعضای سازمان توی اون مهمونی شرکت میکنن..."
"امکان داره یه جنگ بزرگ راه بی افته."
"نمیدونم کدوم بدتره، حضور تموم اعضا یا لرد..."
جونگکوک از حموم بیرون اومد و توی راهرو قدم برداشت، دستی به کمر و بعد باسنش کشید و نتونست قدم بعدی رو برداره. دستش رو به دیوار تکیه داد و ناله ی خفیفی کرد.
"کیم تهیونگ... لعنت بهت."
از صبح که بیدار شد تا زمانی که دوش میگرفت درد کمرش تشدید پیدا میکرد و داشت میکشتش. کوبیده شدنش به دیوار و یه سکس ایستاده ایده ی خوبی برای کسی که تازه صدمه دیده نبود. آهی کشید، حوله ی کوچیک سرمه ای رنگ رو روی سرش گذاشت و همزمان با خشک کردن موهاش راه افتاد... همونطور که به آشپزخونه نزدیک میشد، ناخواسته مکالمه شون رو شنید.
"به نظرم توی این مهمونی شرکت نکن، همینجوری امکان داره با ادوارد به مشکل بخوری حالا چه برسه که آدم های سازمان هم باشن؛ اون هم کسایی که به خونت تشنه ان."
حوله رو پایین آورد و متوقف شد. سازمان و آدم هایی که به خونش تشنه ان، کسایی که برای اذیت کردنش به نزدیکانش آسیب میزنن تا از تهیونگ دوری کنن بلکه تنها بمونه و آخرش هم بتونن ضربه ی اصلی رو بهش بزنن.
این واقعا راهی نبود که جونگکوک بخواد توش قدم بذاره، سرنوشت تاریکی در انتظارش بود و با موندن کنار تهیونگ اون هم توی این باتلاق فرو میرفت. باید ازش دور میشد، فرار میکرد اما چطور میتونست خودش رو خلاص کنه!؟ توی یه کشور غریب گیر افتاده و هیچکس رو نداره. تمام اطرافیانش آدم های تهیونگ بودن که صادقانه براش کار میکردن، نمیتونست به هیچکدوم اعتماد کنه و ازشون کمک بخواد... باید یه شخص قابل اعتماد پیدا میکرد تا نجاتش بده. یکی که بتونه ریسک پشت کردن به تهیونگ رو به جون بخره اما واقعا چنین کسی وجود داشت؟!
VOCÊ ESTÁ LENDO
𝐕𝐚𝐭𝐢𝐜𝐚𝐧 | 𝐕𝐤 (واتیکان)
Ação- نویسنده: مهتاب - ژانر: جنایی، مافیایی، اکشن، عاشقانه، اسمات، انگست - کاپل: ویکوک † - خلاصه: چشم باز کردم و فهمیدم توی یه کشور غریبهام و هیچ راه فراری ندارم. محکوم به سرنوشتی شدم که کیم تهیونگ برام رقم زد. تبدیل شدم به آدم اون؛ کسی که هر دستوری بگ...