سونگمین:∆writter pov:
+برم تو عصبانی میشه نه؟
~شک نکن
+کمکم میکنی مگه نه؟
~نمیتونم بیشتر از این به کسی که اعتماد کرده خیانت کنم
+شجاع شدی.دیگه نمیترسی
~میترسم.دیگه مهم نیستفلش بک( بیمارستان،اتاق فلیکس،چند قیقه قبل):
~فلیکس.هیونجین واقعا میتونه کمکت کنه. اون...
+طرف خرپوله همه جا هم پارتی داره. با یه نگاه ساده میشه فهمید.ولی خودت فکر کن بهم بگو چرا یه آدم انقدر رندوم باید برگرده بهت پیشنهاد همکاری بده؟ چرا باید...
~تو چرا انقدر بدبینی
_تو زندگیم کم ضربه خوردم از این اعتماد های مسخره؟ چان تو اگر بیشتر از هان از زندگی من ندونی کمتر هم نمیدونی.تا حالا چند هزار بار مثل آدمای احمق اعتماد کردم و از پشت خنجر خوردم؟
~ولی هنوزم یکم دراماتیکی.به من اعتماد کن حتی اگر نمیتونی به هیونجین اعتماد کنی.
_به تو هم اعتماد ندارم چان. همین الانش میگی چیزی رو میدونی که من نمیدونم.چه دلیلی داره که ازم مخفیش کنی؟برای چند ثانیه سکوت آزاردهنده ای فضای اتاق رو پر میکنه
_میخوام یکم تنها باشم.اگر ممکنه
زمان حال:
hyunjin pov:
~هنوزم یه راهی براش هست اگر واقعا نمیخوای بهش آسیب برسونی
+چی؟
~بهش پیشنهادی بده که نتونه رد کنه.حذف لیا دیگه براش مهم نیست.اولا احتمالا فکر میکنه دیگه از این بدتر قرار نیست سرش بیاد دوما رو منم حساب کرده که ازش محافظت میکنم.
+تو میگی چیکار کنم؟
~عکاسی.فلیکس روانی عکاسیه ولی کمپانی به دلایل شخصی ای که نمیتونم بگم نمیزاره هیچ عکسی بگیره. حتی اجازه داشتن دوربین هم نداره
+همین؟ مسخرست.
~امتحانش ضرر نداره. من دیگه میرم.الان عصبیه. با نگاهاش داشت منو میخورد.باید خوش شانس باشی بتونی باهاش حرف بزنیواقعا شخصیت اون پسره نحیف روی تخت بیمارستان عجیبه.عکاسی؟ واقعا؟ این بیشتر شبیه یه طنز عجیب توی بدترین شرایط بود.
بالاخره بعد کلی کلنجار با مغزم وارد اتاقش شدم.چشم های پر آرامش بسته شدش نشونه از خواب بودن میداد ولی اشک های تازش حقیقت بیدار بودنش رو برملا میکرد
+خوابی؟
_چی میخوای؟
+میشه به حرفام گوش کنی؟
_نه.برو
+یه پیشنهاد خوب واست دارم.تو بهم کمک میکنی و نه تنها از شر لیا خلاص میشی بلکه اجازه عکاسی میگیریفلیکس، انگار بهش جایزه ای داده باشن با چشم هایی که نمیتونست برق توشون رو پنهون کنه چشم هاش رو باز کرد. خب دیدن قیافه فوق جذاب من بلافاصله بعد از باز کردن چشماش قطعا شوکش کرد
+خیلی جذابم خودم میدونم. حالا نظرت چیه؟
_از مسخره بودنت شوکه شدم بیشتر.شرط داره
+بیشتر از این دیگه چی میخوای خب؟
_باید تا آخر تورم صبر کنی.یه هفته بیشتر نمونده ازش
YOU ARE READING
I hate loving you
Fanfictionنمیتونم دوست داشته باشم؟خب دارم. نمیخوام ولی دارم. از این متنفرم که دوست دارم هیونجین.نمیخوام عاشق یه قاتل باشم ولی هستم. نمیتونم نباشم. پس بزار باهات سرد باشم. بزار حداقل فکر کنم میتونم عاشقت نباشم ژانر:طنز،مافیایی،درام،خیلییی کم انگست، اسمات کاپل...