hyunjin pov:
بقیه راه تو ماشین ترجیح دادم چیزی نگم تا مینهو دوباره بحث فلیکس و وسط نشکه.میدونم اونم ترجیح میداد سکوت کنیم و کل راه رو بشینه و با مینهو سناریو سازی کنه.حتی چند بار داشتیم به خاطر رویاپردازی های جناب مینهو میرفتیم تو دیوار.
بالاخره میرسیم خونه.دلم واسه خونه خودم تنگ شده بود.البته ترجیح میدادم دلم برای خونم تنگ بشه تا برای فلیکس.
مینهو احتمالا هنوز درگیر سناریوهای خیالیش با کراش جدیدش بود.به هم میومدن ولی هنوز مطمئن نیستم یه بیبی بوی مثل هان بتونه اخلاق عجیب مینهو رو تحمل کنه.البته که مینهو رفتارش با هان خیلی متفاوت بود ولی هنوز راه زیادی برای شناخت هم داشتنبالاخره مینهو از فکر و خیال بیرون میاد و وارد ساختمون میشیم که با صحنه رو به رومون هردو سر جا خشکمون میزنه.
چرا فلیکس و هان اونجا بودن؟؟؟ امروز چرا همه جاهایی که نباید باشن هستن
☆شما دوتا اینجا چیکار میکنید؟؟ نکنه جناب هیونجین میخواستن فلیکس رو تعقیب کنن؟؟
چی؟ تعقیب؟ اگر قرار به تعقیب بود که انقدر توش حرفه ای هستم که هیچوقت منو نمیدیدی
+محض اطلاع اینجا خونمه. شما اینجا چیکار میکنید؟
☆چییی؟؟؟ خونته؟
+مشکلش چیه؟
☆اینکه خونه منم تو همین ساختمونه.خونه فلیکس از هیچ نظر امن نبود آوردمش پیش خودمعالی شد.حالا که فلیکس فقط چند طبقه ازم دور تره خیالم راحته.اینطوری میتونم ازش محافظت کنم.
☆لینو شی؟ شما حالتون خوبه؟؟
با صدای هان تازه متوجه قیافه مسخره لینو موقع دیدن هان شدم و حقیقتش نتونستم خندم رو کنترل کنم.مینهو واقعا هان رو مثل یه الهه میپرستید.
به ارنج به پهلوش میزنم تا به خودش بیاد×ب...بله....خو...خوبمم.....
فلیکس که تمام مدت تقریبا خواب بود تازه متوجه حضور من و لینو شد و از جا پرید
_شماها....
+خونم اینجاست.تو هنوز خوابت میاد؟ مطمئنی خوبی؟
_نمیدونم چرا نمیتونم بیدار بمونم. دیشب خیلی خوب نخوابیدم ولی سابقه بدترم داشتم. هیچوقت اینطوری نمیشدم
+باید بری دکتر. اینطوری نمیشه
☆هیونجین راست میگه لیکسی.اصلا خوب به نظر نمیای.یه دکتر ببینتت خوبهفلیکس تمام تلاشش رو برای انکار حال بدش میکنه که صد البته موفق نمیشه
+من میبرمش.به هر حال خیلی وقتم هست یجی رو ندیدم.هان تو هم بهتره تو این شرایط تنها نمونی برو بالا پیش لینو
☆تو کدوم شرایط دقیقا؟
+لازمه محتوا نامه ها رو برات یادآوری کنم؟ شاید تارگتشون فلیکس باشه ولی قطعا برای اذیتش سراغ تو هم میان.از من گفتن بودناون دوتا مرغ عشق رو باهم تنها میزارم و خودم کمک فلیکس میکنم تا سوار ماشین بشه.
با لمس کردن پوستش میفهمم بدنش هم خیلی داغه.این همه مدت جدا چطوری میتونست انقدر عادی تظاهر کنه هیچیش نیست؟ زندگی سلبریتی ها اینطوریه؟؟
YOU ARE READING
I hate loving you
Fanfictionنمیتونم دوست داشته باشم؟خب دارم. نمیخوام ولی دارم. از این متنفرم که دوست دارم هیونجین.نمیخوام عاشق یه قاتل باشم ولی هستم. نمیتونم نباشم. پس بزار باهات سرد باشم. بزار حداقل فکر کنم میتونم عاشقت نباشم ژانر:طنز،مافیایی،درام،خیلییی کم انگست، اسمات کاپل...