part 7

446 47 18
                                    


writter pov:

هیونجین به محض رسیدن به اتاقش بدون حتی عوض کردن لباسش روی تخت دراز کشید.مدت زیادی بود که نیاز به خواب آروم داشت و حالا با این همه راه رفتن حتی نیازش بیشتر هم شده بود.چشماش رو بست تا بخوابه اما همین که چشماش بسته میشد تنها منظره جلو چشماش قیافه کیوت و گونه های قرمز شده فلیکس بود.
+من چه مرگم شده؟ اینا عوارض کم خوابیه نه؟
همینطوری که با خودش حرف میزد زیر پاهاش چیزی رو حس کرد
همون پاکتی بود که از جیب فلیکس افتاده بود و پیدا نمیشد
پاکت رو روی میز گذاشت تا به محض دیدن فلیکس نامه رو بهش بده اما متن روی نامه توجهش رو جلب کرد

تو محکوم به مرگی لی فلیکس

با خودش گفت یعنی فلیکس نامه هایی که هیتراش بهش میدن رو نگه میداره؟ یا شاید برای یکی از ساسنگ ها بود؟
میدونست کار اشتباهیه اما بالاخره بعد از کلی کلنجار رفتن با خودش نامه رو باز کرد

«اگر هنوز میتونی این متن رو بخونی بدون خیلی خوش شانسی که هنوز زنده ای.احتمالا اشتیاق زیادی برای فهمیدن اینکه کیم نداشته باشی اما بزار یه چیزی رو ازت بپرسم.تو همه چیز رو راجب جونگین میدونستی. نه؟ به زودی تاوان کارایی که کردی رو پس میدی.شاید برای اولین قرار کنسرت بوسان مکان خوبی باشه مگه نه؟ منتظرم باش»


هزار تا سوال تو سر هیونجین شکل گرفته بود. جونگین کیه؟ نویسنده نامه کیه؟ قصدش چیه؟ میخواد فلیکس رو بکشه؟ چه نسبتی با جونگین داره؟ یعنی میخواد تو کنسرت فردا چیکار کنه؟ فلیکس نامه رو خونده بود؟ میدونست قراره چه اتفاقی بیوفته؟

از این بهتر نمیشد. حالا ۶ خط نوشته ناشناس که حتی هیچ صلاحیتی نداره تمام افکار هیونجین رو درگیر کرده بود.نمیدونست باید چیکار کنه. حتی نمیدونست داره چه اتفاقی میوفته.تصمیم گرفت قبل از اینکه با خود فلیکس حرف بزنه با چان حرف بزنه پس قبل از اینکه بیشتر به این موضوع فکر کنه موبایلش رو برداشت و به چان زنگ زد

~جناب هوانگ.بفرمایید
+سریع پاشو بیا اینور
~اتفاقی افتاده؟
+گفتم بیا اینور

چان که هیچ ایده ای نداشت داره چه اتفاقی میوفته از تنها لحظات قشنگش تو اون زندگی که کنار سونگمین بود دست کشید و خودش رو به اتاق هیونجین رسوند
قبل از اینکه حتی حرفی بزنه هیونجین با کلافگی نامه رو دست چان داد و چان رو هل داد تویه اتاق

~این رو... این رو از کجا پیدا کردی؟؟؟؟
+از تو جیب فلیکس افتاده بود

بدن چان کاملا یخ زده بود. انگار هیچی حس نمیکرد

~کنسرت فردا نباید برگزار شه. به هیچ وجه
+عین آدم توضیح بده منم بفهمم موضوع چیه

چان نفس عمیقی میکشه و سعی میکنه کلمات رو کنار هم بچینه

I hate loving youWhere stories live. Discover now