han pov:
اون عوضی یه هفته هم نشده بود وارد زندگیش شده بود و الان به این روز انداخته بودتش.همینطور که تو ذهنم داشتم به هزار روش میکشتمش با باز شدن در ون متوجه شدم رسیدیم
☆لیکسی رسیدیم
بدون اینکه حرفی بزنه آروم از ون پیاده میشه که باعث میشه بیشتر نگرانش بشم
_هان خودم میرم.نیاز نیست بیای بالا
☆شوخی میکنی دیگه نه؟
_جدیم.فکر میکنم بهتره تنها باشم
☆چطوری بهت اعتماد کنم که کار احمقانه نکنی؟اون یادش رفته بود دور قبل چشکلی باعث شده بود تا مرز سکته برم؟اگر دوباره فکر خودکشی به سرش بزنه چی.....
_قول میدم. باور کن.تنهایی خوبم
☆حرفشم نزن فلی....با سردی تو چشماش که حکم خفه شو رو داشت ساکت شدم
☆شب بهت پیام میدم.قول بده کاری نکنی
سری تکون داد و وارد ساختمون شد. نمیتونستم نگرانیم رو کنترل کنم. بعد از چند دقیقه خیره موندن به ساختمون،چان زنگ زد.
☆هنوز نخوابیدی؟
~خب داشتم میخوابیدم.چیزه راستش....برات دعوتنامه ایونت مینهو رو گرفتم.میری؟نمیدونستم باید چیکار کنم. فلیکس که نمیزاشت پیشش بمونم و نگرانیم فقط حال خودم رو بدتر میکرد.از طرفی شاید یه هدیه کوچیک حال فلیکس رو بهتر میکرد
☆احتمالا میرم.فرداست؟ ساعت چنده؟
~چهار بعد از ظهر. سونگمین هم هست
☆نمیترسی دوست پسرت با من برهخنده بلندی کردم
~خفه شو هان.اتاق بغلی خوابه
☆نگفته بودی خونشون می خوابی
~هیچی بینمون نیست. بس کن
☆آره بابا آره هیچی.تو راست میگیصدای آه عمیقی که کشید از پشت تلفن کاملا شنیده میشد
~فلیکس چطوره؟
☆نزاشت پیشش بمونم
~چیی؟؟باید پیشش باشی خواهش میکنم
☆فکر نکن از من نگران تری.نزاشت دیگه.نیاز داشت تنها باشه.الانم باید برم. خداحافظhyunjin pov:
اون چطوری میتونست اینطوری نادیدم بگیره؟چرا نمیتونست اهمیت دادن های مسخره و الکی من رو بفهمه؟ میدونم کار اشتباهی کردم اما...
«تیانا زنگ میزنه»
تیانا:اطلاعات کامل فلیکس و جونگین رو به دست آوردیم
+همشون رو برام ارسال کن.آدرس خونه فلیکس رو جداگونه برام بفرست.اگر سرت شلوغ نیست دوربین های ساختمونش هم هک کنبالاخره الان یه راه جبران بود. باید میرفتم پیشش.قرار نبود این داستان همینطوری تموم بشه
تیانا:دوربین های ساختمون فلیکس رو هک کردم.ظاهرا لیا جلو در خونه فلیکسه.داره میره بالا
+مطمئنی لیاعه؟
تیانا:خودشه.قیافش رو از صد کیلومتری هم تشخیص میدم.میخواید یکم دست به سرش کنم؟
+میسپارمش به خودت.پشت خطم بمون.
YOU ARE READING
I hate loving you
Fanfictionنمیتونم دوست داشته باشم؟خب دارم. نمیخوام ولی دارم. از این متنفرم که دوست دارم هیونجین.نمیخوام عاشق یه قاتل باشم ولی هستم. نمیتونم نباشم. پس بزار باهات سرد باشم. بزار حداقل فکر کنم میتونم عاشقت نباشم ژانر:طنز،مافیایی،درام،خیلییی کم انگست، اسمات کاپل...