💙🖤
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
' به لویی که به مظلوم ترین حالت خودش در اومده بود نگاه کرد
عذاب وجدان داشت خفه اش میکرد و الان حاضر بود جونش و بده تا این کیتن بشه همون لیتل شیطونی که همیشه بودوسط سالن ایستاد و بی توجه به بقیه افراد لویی و کشید تو بغلش و محکم به خودش فشارش داد
' معذرت میخام معذرت میخام معذرت میخامممم
تند تند و پشت سر هم میگفت و پشت هم صورتش و میبوسید" با خنده سعی میکرد فشار دست اون احمق دراز و از دور خودش کم کنه
چون اگه یکم دیگه ادامه میداد از کمبود اکسیژن بیهوش میشد
" باشهه شان باشه بخشیدمت ولم کن
دارم خفه میشم مردک دراز" شان با لبخند بزرگ نگاش کرد و دو طرف گونه هاشو گرفت محکم پیشونیشو بوسید و خندید
' حالا برای اینکه کامل بخشیده بشی من و تا سلف کول میکنی شان رائول پیتر مندز
شان بلند تر خندید و پشت بهش خم شد تا اون کیتن بیاد رو کولش
' با ذوق دستاشو دوره گردنش و پاهاش و دور کمرش حلقه کرد
برو خره من
پیش به سوی غذااااشان سری از روی تاسف تکون داد و بلند شد
محکم نگهش داشت
هیچکدومشون به نگاهایی که روشون بود اهمیت نمیدادن و سرخوشانه میخندیدن و مسخره بازی درمیاوردناحتمالا تا چند وقت دیگه برای همه عادی میشدن
چون تمام سال تحصیلی که باهم داشتن پر از شیطنت و مسخره بازی پشت سر گذاشته بودن
جوری که کل مدرسه و دبیرستان و البته دانشگاه قبلی جفتشونو میشناختن
از سال اولی ها گرفته تا مدیر دانشگاه....
^ کامان ادوارد خودت که میشناسیش
نباید بهش گیر میدادیادوارد که بخاطر خستگی زیاد سردرد وحشتناکی گرفته بود کلافه سر تکون داد و نفس عمیق میکشید
_ میدونم مارسل میدونم
فقط امروز زیادی خسته کننده شده
^ لبخندی کوچیکی زد و اروم بغلش کرد
روی مارک هری که پشت موهاش مخفی شده بود و بوسید و سعی کرد تا کمی خستگی و از تنش بیرون بکشه
بعد چند دقیقه ازش فاصله گرفت و بعد بوسیدن پیشونیش گفت^ من میرم دنبال هری و تو برو تو اتاق نایل استراحت کن
هنوز تا مهمونی یک ساعت وقت هست
ادوارد سر تکون داد و بعد بوسیدن گونه اش سمت در خروجی رفت
البته گرسنگی باعث شد راهشو کج کنه و بره سمت سلف....
_ از وقتی که وارد سالن شده بود نگاهایی که روش زوم بود کلافه و عصبانیش کرده بود و باعث شده بود کاپ قهوه و تستش رو تو کمتر از پنج دقیقه تموم کنه
به محض بلند شدنش با بدن کوچیکی برخورد کرد
الان قابلیت کشتن اون امگارو داشت
اماده ی غریدن و جدا کردن سرش از تنش بود
اما تا نگاهش به اون پسر افتاد زبونش قفل کرد
اون توی یک کلمه بی نظیر بود
چشم هایی که ابیه خاصی داشتن و اوه
رایحه ای که اون امگا داشت فقط زیادی عالی بود
کمیاب و خواستنی
یه چیزی مثل رز ابی؟" لویی که از نگاه خیره اون مرد معذب شده بود کمی تو جاش تکون خورد و با با انگشت هایی که بزور از زیر اون هودی بزرگ دیده میشدن
لبه های استینش رو به بازی گرفت
اگه هر کس دیگه ای بود تا الان باید با صورتش خداحافظی میکرد اما این مرد یکی از استایلز ها بود و کافی بود تا حرکت اشتباهی کنه تا بفاک بره" من متاسفم اقا
متوجه حضورتون نشدم_ ادوارد با نیشخند به هول شدن و تند حرف زدنش نگاه میکرد و تو دلش برای لحجه ای که داشت ضعف میکرد
_ اوه دارلینگ اشکالی نداره...
به ارومی خم شد و سرش رو به گرد اون امگا نزدیک کرد
و از استشمام اون رایحه ی شیرین گرگ درونش شروع به غریدن کرد
کمی بعد سرش رو عقب کشید و با همون نیشخند دستش و جلو برد_ ادوارد استایلز
لویی که از کارای اون مرد متعجب شده بود با مکث دستش و تو دست مرد گذاشت
" لوییس تاملینسون
ادوارد دستش و چرخوند و بوسه ای پشت دستش گذاشت
_ از اشنایی باهات خوشبختم لویی
لویی زیر لب منم همینطوری زمزمه کرد و با قدمای تند از اون الفا فاصله گرفت_ ادوارد که محو راه رفتن بدن ظریف اون پسر بود با لبخند از سالن خارج شد
اما هنوز هم اون میتونست اون رایحه ی لعنتی رو حس کنه
دوباره نفس عمیقی کشید و به ارومی لب زد_ رز ابی..
اما با برگشت سردرد شدیدش غرید
و به سمت اتاق استراحت نایل رفت....
^ با رفتن ادوارد نگاهش و دور تا دور اون سالن چرخوند تا هری و پیدا کنه
با دیدنش که با نایل و دستیارش گرم حرف زدن بود پا تند کرد و به سمتشون رفت*هری که از نگاه دانشجوها کلافه شده بود سرش و چرخوند و نگاهش به مارسل افتاد
چشماش و چرخوند و با معذرت خواهی کوتاهی از نایل و لیام فاصله گرفت و به صدا زدنای برادرش اهمیت نداد
از سالن بیرون رفت و راهشو سمت یکی از اتاق ها کج کرد
به محض ورودش به اتاق مارسل بلافاصله داخل اومد و محکم به در کوبوندشهری با تعجب به برادرش که اخم پررنگی کرد و بود و نگاه کرد
حقیقتا از این روی مارسل میترسید
عصبانیتش حتی از ادوارد بدتر بود~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
~🖤

YOU ARE READING
𝐵𝐿𝑈𝐸 𝑊𝑂𝐿𝐹
Werewolf𝐵𝐿𝑈𝐸 𝑊𝑂𝐿𝐹 ما امگامونو پیدا کردیم اما..اما..اون یه گرگ ابیه ... 💚💙 𝐜𝐨𝐮𝐩𝐥𝐞 : 𝐥𝐚𝐫𝐫𝐲 (𝐭𝐫𝐢𝐩𝐥𝐞𝐬𝐭 /𝐥𝐨𝐮𝐢𝐬) (𝐳𝐚𝐲𝐧/𝐫𝐨𝐝𝐠𝐞𝐫/𝐥𝐢𝐚𝐦)_(𝐬𝐡𝐚𝐰𝐧/𝐧𝐢𝐚𝐥𝐥) 𝐠𝐞𝐧𝐫𝐞 : 𝐫𝐨𝐦𝐞𝐧𝐬 . 𝐨𝐦𝐞𝐠𝐚𝐯𝐞𝐫𝐬 . 𝐬𝐦𝐮𝐭...