_ با اخم تکیشو به دیوار داد و پاشو روی زمین ضرب گرفت مرد صبوری نبود خودشم قبول داشت که منتظر موندن کار خیلی سختیه و چون مقرراتی و جدی بود زیاد پیش نمیومد نفسش رو با حرص بیرون داد نگاهش به هری که روی کاناپه نشسته بود و با موهاش بازی میکرد افتاد
*انقد بهشون دست نزن هرولد
از بین دندون های چفت شدش غرید و هری بعد از شنیدن صدای بم ادوارد ترسیده دستشو از بین موهاش بیرون اورد و انگشت هاش رو روی پاهاش بهم قفل کرد با دیدن چهره ی مظلومش آلفای عصبی از کارش پشیمون شد اما برای اون لحظه فقط باید سکوت میکرد و عذرخواهی و ناز کشی اون توله گرگ رو به بعد موکول میکرد
با شنیدن قدم های مارسل که از پله ها پایین میومد نگاه دو الفا به سمتش کشیده شد
*مارسل استایلز خیلی طولش دادی
مارسل چشم غره ای به ادوارد که با اخم نگاهش میکرد رفت
^ادوارد میشه فقط برای چند ثانیه هم که شده دست از عجله کردن برداری؟
بعد از شنیدن جواب مارسل به تکون دادن سرش اکتفا کرد و با ریختن چند تاره مو روی صورتش طبق عادتشون دستشو به سمت موهاش برد و اون هارو به سمت بالا هدایت کرد اصلا دلش نمیخواست دوباره دعوایی اینجا بشه پس بحث رو تموم کردن خوب یادش بود بعد از آخرین دعواشون مارسل تقریبا دوماه خونه نیومده بود و هیچکس نمیدونست کجاست و هری هم بخاطر جو سنگین بینشون و پیدا کردن برادرشون کمتر باهاش حرف میزد چشم هاش رو روی هم فشرد و با تکون دادن سرش از گذشته بیرون اومد
_خب فکر کنم الان باید عجله کنیم و با سرعت خودشو به سمت در هروجی رسوند دو الفا چند ثانیه مات و مبهوت به جای خالیه هری نگاه کردن و با خنده سری از تاسف تکون دادن و قدم هاشون رو به سمت خروجی برداشتن*
....
با شنیدن صدای نگهبان که خبر از رسیدن استایلز ها میداد با کنجکاوی سرش رو چرخوند با دیدن سه ماشین مدل بالا بین انبوهی از عکاس ها و خبرنگار ها اروم قدم به جلو برداشت نگهبان ها سعی داشتن اون مزاحم هارو به سمت در خروجی هدایت کنن
ماشین ها در محوطه ی دانشگاه ایستادن و سه الفا پیاده شدن
این نایل بود که بعد از خروج خبرنگار و عکاس های مزاحم اون سه قول رو در اغوش کشید
چند قدم دیگه هم به جلو برداشت و در راس دید نایل قرار گرفت × با دیدن لیام اشاره کرد که نزدیک تر بیاد
*نایلر اینجا واقعا عالیه ×ممنون هری
و لبخند زد × پسرا میخوام اقای پین رو بهتون معرفی کنم
هر سه قول به نایل خیره شدن تا اون شخص رو معرفی کنه
×ایشون لیام پین کار اموز منه و به لطف اون من تونستم این کارو به اتمام برسونم
لیام با احترام دستش رو به جلو برد
+خیلی از دیدنتون خوشوقتم اقایون
ماسل کتش رو صاف کرد پیش قدم شد و با لبخند گرمی به لیام دست داد ^ما هم از دیدنتون خوشحالیم جناب پین
و چند بار اروم ولی کوتاه دست هاشون رو تکون دادن ادوارد که تا اون لحظه سکوت کرده بود صداش رو صاف کرد تصمیم گرفت به سکوت پایان بده
*خب اقای هوران ما منتظر اجازه ورود به دانشگاه هستیم
×اوه البته
نایل و لیام تریپلت هارو به یه گردش در دانشگاه دعوت کردن و نکات و جاهای مهم معماری دانشگاه رو باهاشون در میون گذاشتن
....
اوووه! هذه الصورة لا تتبع إرشادات المحتوى الخاصة بنا. لمتابعة النشر، يرجى إزالتها أو تحميل صورة أخرى.
اوووه! هذه الصورة لا تتبع إرشادات المحتوى الخاصة بنا. لمتابعة النشر، يرجى إزالتها أو تحميل صورة أخرى.
اوووه! هذه الصورة لا تتبع إرشادات المحتوى الخاصة بنا. لمتابعة النشر، يرجى إزالتها أو تحميل صورة أخرى.
خونه ی تریپلت ها
اوووه! هذه الصورة لا تتبع إرشادات المحتوى الخاصة بنا. لمتابعة النشر، يرجى إزالتها أو تحميل صورة أخرى.