💚
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
* سرش و پایین انداخت و منتظر توبیخ کردنش شد
اما با کوبیده شدن لبای مارسل رو لباش شکه و با چشمای گرد شده نگاش کرد
با گاز محکمی که مارسل از لباش گرفت به خودش اومد و تو اون بوسه خشن همراه شد^مارسل بعد از اینکه مطمئن شد لبای هری دیگه بیشتر از این ورم نمیکنن و به اندازه کافی قرمز شدن با نیشخند ازش جدا شد
به چشمای روشنش نگاه کرد و اروم خندید
پیشونیش و به پیشونیه اون توله لوس چسبوند و بینیشو به بینیش کشید^ تحمل ندارم ناراحت ببینمت هزا
نه من نه ادوارد نمیتونیم اینو ببینیم
میدونی که هممون چقدر برای این پروژه زحمت کشیدیم تا تونستیم به اینجا برسیم و بیشتر این فشار رو ادوارد متحمل شد
امروز حسابی خسته شده بود و بخاطر من حتی نتونست خواب راحتی داشته باشه
و قضیه اون مالیک کوچولو هم که اضافه شد
فقط زیادی خسته شده دارلینگ
بهتر نیست بریم پیشش و خستگی و از تنش بیرون بکشیم ؟ هوم ؟*هری به خواستش رسیده بود و کمی نرم شده بود
پس سرش رو تکون داد
اما با حس سوزش لبش با اخم شروع به غر غر کرد* ولی لبمو بفاک دادی مارسی و این لعنتی میسوزه و بهتره خودتو برای بعد از شام امشب اماده کنی
و اینکه حتی نزاشتی اون خوراکیای خوشمزرو امتحان کنم
پس باید اونارم برام بیاری^مارسل که سعی میکرد با گاز گرفتن لبش خندش رو پنهون کنه با شنیدن لحن مظلومانه و البته خشن برادرش لبخند شرمگینی زد و خم شد و بدسه ی کوچیکی روی لب توله ی غر غروش گذاشت
^ چشم سرورم
وبعد از بوسیدن پشت دست هرولد به حالت نمایشی تعظیم کوتاهی کردهر دو الفا با خنده از اتاق خارج شدن و به سمت اتاق خصوصی نایل که ادوارد داخلش درحال استراحت بود حرکت کردن
قبل از ورودشون به اتاق
هری حرفش به مارسل یاداوری کرد
و اون الفای عینکی به ناچار به سمت سالن رفت تا خوراکیای پسر تخس و لوسشو بیاره
با دور شدن برادرش وارد اتاق شد
و با دیدن ادوارد که روی تخت دراز کشیده بود
و ظاهرا خوابش سنگین بود به سمتش رفت
و بعد از دراوردن کفشاش
خودش رو سمت الفایی که خواب بود کشید و با کمی وول خوردن خودش رو تو اغوش الفای فرفریش جا کرد
کل روز رو منتظر این بغل بود و حالا بهش رسیده بود
با حس حلقه شدن دست های ادوارد دور کمرش
لبخندی زد و چشم هاش رو بست و بعد از تایم کوتاهی چشم هاش گرم شدن و حتی متوجه ورود مارسل نشد
اما بعد از چند دقیقه مارسل هم بخاطر بی خوابی های زیادش تصمیم گرفت به جمع برادراش بپونده
گوشه ی تخت نشست و عینکش رو از روی چشم هاش برداشت
ووبه ارومی ماساژشون داد و
بعد کنار دو قل دراز کشید
با به اغوش کشیدن هری دستش رو سمت موهای الفای بزرگتر برد و بعد از کمی نوازش فر های بلندش
اون هم به خواب رفت...~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
~🖤

YOU ARE READING
𝐵𝐿𝑈𝐸 𝑊𝑂𝐿𝐹
Werewolf𝐵𝐿𝑈𝐸 𝑊𝑂𝐿𝐹 ما امگامونو پیدا کردیم اما..اما..اون یه گرگ ابیه ... 💚💙 𝐜𝐨𝐮𝐩𝐥𝐞 : 𝐥𝐚𝐫𝐫𝐲 (𝐭𝐫𝐢𝐩𝐥𝐞𝐬𝐭 /𝐥𝐨𝐮𝐢𝐬) (𝐳𝐚𝐲𝐧/𝐫𝐨𝐝𝐠𝐞𝐫/𝐥𝐢𝐚𝐦)_(𝐬𝐡𝐚𝐰𝐧/𝐧𝐢𝐚𝐥𝐥) 𝐠𝐞𝐧𝐫𝐞 : 𝐫𝐨𝐦𝐞𝐧𝐬 . 𝐨𝐦𝐞𝐠𝐚𝐯𝐞𝐫𝐬 . 𝐬𝐦𝐮𝐭...